جدول جو
جدول جو

معنی تحتید - جستجوی لغت در جدول جو

تحتید
(اِ رِ)
برگزیدن چیزی را برای خالص و نفیس بودن آن. (منتهی الارب). اختیار کردن چیزی برای خلوص و برتری آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحمید
تصویر تحمید
حمد کردن، ستایش کردن، ستودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحدید
تصویر تحدید
حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن، حد و اندازه قرار دادن، حد واندازه معیّن کردن برای چیزی، حدود زمینی را معیّن کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
مبالغت کردن. (تاج المصادر بیهقی). مبالغۀ حمد. (زوزنی). نیک ستودن. (دهار). نیک ستودن و پی درپی ستایش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیک ستودن و پی درپی ستودن. (فرهنگ نظام) :
از سخای تو زبان همه کس
بر تو جاری به ثنا و تحمید.
سوزنی.
چو دولت بایدم، تحمید ذات مصطفی گویم
که در دریوزه صوفی گرد اصحاب کرم گردد.
سعدی.
، بسیار حمد گفتن خدا را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثنا گفتن خدای را پیاپی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) :
همیشه تا بسر خطبه ها بود تحمید
همیشه تا زبر نامه ها بود عنوان.
فرخی.
، الحمد للّه گفتن. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قتاده را بریده سوخته بخورش شتران دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قتاد، درختی است سخت خارناک (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَجْ جی)
مبالغۀ وتد. (زوزنی). میخ برپا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تثبیت کردن، یقال: وتد اﷲ الارض بالجبال و اوتدها و وتدها. و یقال: وتد رجله فی الارض، ای ثبتها... (از اقرب الموارد) ، برخیزانیدن ذکر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر جای ماندن و اقامت کردن در خانه، برآمدن و استوار و قوی شدن گیاه در کشتزار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ساختن. (تاج المصادر بیهقی). آماده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهیا و آماده کردن و بسیج کردن چیزی برای روزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بریدن دوال را بندی دار. یقال: قد السیر فحیده. (منتهی الارب). برجسته کردن و گره دار نمودن: قد السیر فحیده تحییداً، اذا جعل فیه حیوداً، یعنی بنددار برید دوال را. (از ناظم الاطباء). تحیید سیر، بریدن و قرار دادن گره ها در آن. (از قطر المحیط) ، بریدن آنرا. (از اقرب الموارد). تحییدالشی ٔ، جعله علی حیده، بنددار یا گره دار کردن آنرا. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
شکستگی و ناتوانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِمْ)
مهمانی بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی). مهمانی خانه نو دادن. (منتهی الارب). فراهم ساختن وکیره. یقال: حتر لنا، ای وکر لنا. (اقرب الموارد) ، تحتیر بیت، حتر برای خانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به حتر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
بر یکدیگر آغالیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تی یَ)
تأنیث تحتی، هر حرفی که در زیر آن نقطه باشد چون یاء (حرف آخر حروف تهجی). تحتانی. رجوع به تحتی و تحتانی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گردآوردن قوم را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِقْ وِ)
مبالغت کردن حصد. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حد چیزی پدید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). تحدید خانه و زمین،حدود آنرا تعیین کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). حدهای چیزی پدید کردن. (زوزنی) :
چو در تحدید جنبش را همی فعل و مکان گویی
و یا گردید از حالی به حالی دون یا والا.
ناصرخسرو.
، تیز کردن کارد را بسنگ یا بسوهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). تیز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام) ، قصد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تیز نگریستن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحدید فلان بر کسی، غضب کردن بر وی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، به دیر برآمدن زراعت بجهت درنگی باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن، تحرید حبل، تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، تحرید چیزی، کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). کژ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (قطر المحیط) ، پناه گرفتن به وردوک خمیدۀ کژ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : حرّد زید، آوی الی کوخ مسنم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحرید حظیره، دستۀ نی بر دیوار حظیره بستن برای زینت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تحرید موی، تک روئیدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حسد بردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) :
ان العرانین تلقاها محسدهً
و لن تری للئام الناس حسادا.
(اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تی ی)
منسوب به تحت. (ناظم الاطباء). رجوع به تحتیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحرید
تصویر تحرید
کژکردن، خماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمید
تصویر تحمید
مبالغت کردن، پی در پی ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدید
تصویر تحدید
حدود آنرا تعیین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدید
تصویر تحدید
((تَ))
برای چیزی حد و مرز تعیین کردن، تیز کردن کارد و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمید
تصویر تحمید
((تَ))
ستودن، ستایش کردن
فرهنگ فارسی معین
ستایش، ثناگویی، سپاس گویی، ثنا گفتن، حمد کردن، ستایش کردن، ستودن، پسندیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افراز، کران بندی، محدود، محصور، مفروز، تعیین حدود کردن، تیز کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد