جدول جو
جدول جو

معنی تحتک - جستجوی لغت در جدول جو

تحتک
(اِ)
شتاب رفتن و گام خرد نهادن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، تحتک شترمرغ ریگ را، تفحص آن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توتک
تصویر توتک
گنجینه، مخزن، صندوق پول، توبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتک
تصویر توتک
طوطی
قسمی نی که چوپانان می نوازند، نی توتک، نی لبک، نوعی نان کوچک قندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیتک
تصویر تیتک
شبکیۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشتک
تصویر تشتک
قطعه ای فلزی و کوچک، با لبه های دندانه دار که روی بطری های محتوی مایعات قرار می دهند، تشت کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
حتم شدن، واجب شدن، لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهتک
تصویر تهتک
بی شرمی و بدزبانی، پرده دریدگی، رسوایی، رسوا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
حرکت کردن، جنبیدن، جنبش داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حَتْ تِ)
شتاب رونده و گام خرد نهنده. (آنندراج). گام کوتاه و به شتاب نهنده. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحتک شود
لغت نامه دهخدا
رسوا شدن پرده دری رسوایی دریده شدن پرده رسوا شدن، پرده دری بی شرمی رسوایی، جمع تهتکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتک
تصویر توتک
مخزن، گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتک
تصویر تمتک
هفت نوشی هفت نوشیدن می (هفت جرعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیک
تصویر تحیک
گشاد راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بایستگی در بایی بایسته بودن در پای شدن لازم شدن، چیزی را بر خود واجب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جنبیدن، حرکت کردن جنباکی جنبیدن، جنبش، انفعال، جمع تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهتک
تصویر تهتک
((تَ هَ تُّ))
دریده شدن پرده، رسوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
نوعی نی لبک، که چوپانان می نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
نان کوچک قندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
گنجینه، صندوق پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
((تَ حَ تُّ))
لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن، شادمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
جنبیدن، جنبش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشتک
تصویر تشتک
((تَ تَ))
تشت کوچک، قطعه کوچک و فلزی که لبه آن برگشته و دندانه دار است و به عنوان در روی شیشه محتوی نوشابه و مایعات دیگر قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
((تَ))
طوطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
جنبش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
Mobility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
mobilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
mobilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
movilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
mobilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
Mobilität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
移动性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
mobilność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
мобільність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
мобильность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
mobiliteit
دیکشنری فارسی به هلندی