نیکو کردن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو کردن و آراستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه حدیث ابی موسی: لو علمت انک تسمع لقرأتی لحبرتها لک تحبیراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکو نوشتن خط و آراستن سخن و شعر و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نیکو و مزین کردن کلام و خط و شعر. (فرهنگ نظام) ، قرار دادن حبر در دوات. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
نیکو کردن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو کردن و آراستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه حدیث ابی موسی: لو علمت انک تسمع لقرأتی لحبرتها لک تحبیراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکو نوشتن خط و آراستن سخن و شعر و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نیکو و مزین کردن کلام و خط و شعر. (فرهنگ نظام) ، قرار دادن حِبْر در دوات. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)