معنی تحکر - فرهنگ فارسی معین
معنی تحکر
- تحکر((تَ حَ کُّ))
- احتکار کردن، افسوس خوردن
تصویر تحکر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تحکر
تحکر
- تحکر
- احتکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتکار کردن. (ناظم الاطباء). نگاه داشتن غله برای فروختن و گرانی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، افسوس خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و انه لیتحکّر عَلیه ِ، ای یتحسر. قال رؤبه: و ان لوی لحییه ِ بالتحکر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تحرک
- تحرک
- جنبیدن، حرکت کردن جنباکی جنبیدن، جنبش، انفعال، جمع تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش
فرهنگ لغت هوشیار