جدول جو
جدول جو

معنی تحکر

تحکر
احتکار کردن، انبار کردن جنسی به قصد گران فروختن
تصویری از تحکر
تصویر تحکر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تحکر

تحکر

تحکر
احتکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتکار کردن. (ناظم الاطباء). نگاه داشتن غله برای فروختن و گرانی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، افسوس خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و انه لیتحکّر عَلیه ِ، ای یتحسر. قال رؤبه: و ان لوی لحییه ِ بالتحکر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تحرک

تحرک
جنبیدن، حرکت کردن جنباکی جنبیدن، جنبش، انفعال، جمع تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش
فرهنگ لغت هوشیار