جنایت نهادن. (تاج المصادر بیهقی). منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گناه بر کسی بستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : او از سر دالت و انبساط به جواب موحش قیام می نمودو بر دیگری تجنی مینهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359) ، چیدن میوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
جنایت نهادن. (تاج المصادر بیهقی). منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گناه بر کسی بستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : او از سر دالت و انبساط به جواب موحش قیام می نمودو بر دیگری تجنی مینهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359) ، چیدن میوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
دهی از دهستان اهلمرستاق در بخش مرکزی شهرستان آمل است که در پنج هزاروپانصدگزی باختر آمل و سه هزاروپانصدگزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 130 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ آغوزکتی و نهر لکونی و محصول آنجا برنج و کنف و مختصری غلات است. شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو ترجمه وحید ص 151 شود
دهی از دهستان اهلمرستاق در بخش مرکزی شهرستان آمل است که در پنج هزاروپانصدگزی باختر آمل و سه هزاروپانصدگزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 130 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ آغوزکتی و نهر لکونی و محصول آنجا برنج و کنف و مختصری غلات است. شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو ترجمه وحید ص 151 شود
لشکری شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، فارغ شدن از کاری. (از اقرب الموارد). با فراغت آماده شدن برای کاری. (از قطر المحیط) ، لشکری گرفتن. (از اقرب الموارد)
لشکری شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، فارغ شدن از کاری. (از اقرب الموارد). با فراغت آماده شدن برای کاری. (از قطر المحیط) ، لشکری گرفتن. (از اقرب الموارد)
نسبت دادن خود را بسوی غیر اصل خود، دروا کردن مرغ بازوی (بال) خود را و نشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، به خود پنهان ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، مهربان شدن بر کسی و دوست داشتن او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نسبت دادن خود را بسوی غیر اصل خود، دروا کردن مرغ بازوی (بال) خود را و نشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، به خود پنهان ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، مهربان شدن بر کسی و دوست داشتن او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
اجتناب. (تاج المصادر بیهقی). به یک سو شدن. (دهار). دور شدن. (ترجمان عادل بن علی). دور شدن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دور شدن و یک سو شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). اجتناب و دوری کردن. (فرهنگ نظام) : و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. (کلیله و دمنه). خردمندان... از جنگ عزلت گرفته اند و از بیدار کردن فتنه... تجنب واجب دیده اند. (کلیله و دمنه). از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است و از خشم پادشاه ناممکن و متعذر. (سندبادنامه ص 72) ، جنب شدن. (تاج المصادر بیهقی). جنب گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
اجتناب. (تاج المصادر بیهقی). به یک سو شدن. (دهار). دور شدن. (ترجمان عادل بن علی). دور شدن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دور شدن و یک سو شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). اجتناب و دوری کردن. (فرهنگ نظام) : و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. (کلیله و دمنه). خردمندان... از جنگ عزلت گرفته اند و از بیدار کردن فتنه... تجنب واجب دیده اند. (کلیله و دمنه). از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است و از خشم پادشاه ناممکن و متعذر. (سندبادنامه ص 72) ، جنب شدن. (تاج المصادر بیهقی). جنب گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استفحاص چیزی. (از متن اللغه) (از المنجد) ، گردیدن در چیزی. (منتهی الارب) ، پشت کردن بباد یا خود را پوشانیدن از آن. (از اقرب الموارد)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استفحاص چیزی. (از متن اللغه) (از المنجد) ، گردیدن در چیزی. (منتهی الارب) ، پشت کردن بباد یا خود را پوشانیدن از آن. (از اقرب الموارد)
یاویدن از مستی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). متمایل شدن از مستی و جز آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، میل کردن بر کسی به ترفع و تطاول. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، اندک نوشیدن شراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
یاویدن از مستی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). متمایل شدن از مستی و جز آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، میل کردن بر کسی به ترفع و تطاول. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، اندک نوشیدن شراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
واگشاده شدن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به تزنخ شود، مرهبعد اخری آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن و بلند کردن نفس خود را زائداز مرتبۀ خود و تکبر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند کردن نفس خود فوق مرتبۀ خود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به تزنخ شود، تنگ گرفتن بر کسی در داد و ستد یا وامی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)
واگشاده شدن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به تزنخ شود، مرهبعد اخری آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن و بلند کردن نفس خود را زائداز مرتبۀ خود و تکبر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند کردن نفس خود فوق مرتبۀ خود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به تزنخ شود، تنگ گرفتن بر کسی در داد و ستد یا وامی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)
واگذاشتن آب را بعد از سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سر برداشتن از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کم از سیرابی خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
واگذاشتن آب را بعد از سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سر برداشتن از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کم از سیرابی خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
میل دادن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اعتماد کردن بر دو کف دست و استاده و گشاده داشتن هر دو بازو در سجده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قرار دادن مر او را بالی، نسبت دادن کسی را به گناه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
میل دادن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اعتماد کردن بر دو کف دست و استاده و گشاده داشتن هر دو بازو در سجده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قرار دادن مر او را بالی، نسبت دادن کسی را به گناه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
میل دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که میل و رغبت می دهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، میل کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجناح شود
میل دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که میل و رغبت می دهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، میل کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجناح شود