- تجله
- بزرگی
معنی تجله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نمود
گاهنامه
جمع جلیل، بزرگان
اروند
شتاب
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
آواز مردم
خرده سفال، سفال خرد شده گلوله کوچک سنگی با بلوری که اطفال با آن بازی می کنند
خانه آراسته به تخت و جامه و پرده برای عروس، اطاق آراسته و زینت شده جهت عروس و داماد
نهر بغداد، رودی بعراق که بغداد ساحل آنست
تراشه، عصا
دل ربودگی خرد پریدگی
بچه سگ، بچه شغال سرگشته و بی خود شدن
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
پرویزاندن پرویزگی -1 روشن کردن پیدا کردن زدودن، تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
ظاهر و منشکف شدن
دندانخند شکر خند
چالاکی کردن
ابله شدن، نادان شدن
یا تپله گاو. مدفوع گاو
آشکار گشت آشکار گشتن
شتاب کردن، سرعت، شتاب
جلیل، بزرگوار، کلان سال و محترم
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه
نعلین، عصا، برای مثال اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلۀ کلیم پیمبر شد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۳) ، ریزه، خرده و تراشۀ چیزی
بچۀ برخی پستانداران گوشتخوار مثلاً توله سگ، توله شیر، کنایه از سگ کوچک، کنایه از بچۀ انسان
پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، خبّازی، نخیلک، نان کلاغ
پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، خبّازی، نخیلک، نان کلاغ
خدا را پرستش کردن، خداپرستی، پارسایی
چالاکی کردن، نیرومندی، بردباری، صلابت، چابکی
گلولۀ کوچک و توپر سنگی یا بلوری که کودکان با آن بازی می کنند
حیران شدن، سرگشته و بی خود شدن از شدت حزن و اندوه یا کثرت وجد
شتاب، سرعت
عکه عقعق کشکرک
صحیفه حکمت و ادب، آنچه که همچون کتاب و مجله و رساله از اخبار و موضوعات و مقالات مختلف هفته یا پانزده روز یکبار و یا ماهی یکمرتبه طبع و نشر دهند