جدول جو
جدول جو

معنی تجباب - جستجوی لغت در جدول جو

تجباب
(تِ)
خطی از نقره که بر روی معدن دیده شود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). خط سیم در سنگ معدن. (منتهی الارب). سیم در سنگ معدن. (آنندراج). رگ سیم در سنگ معدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباب
تصویر تباب
متضرر شدن، زیان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
قدید کردن. (زوزنی). توشه گرفتن مرد وشیقه را و آن گوشتی است که آن را یک جوش داده قدید سازند تا دیر ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) : تجبجب الرجل ، قدد اللحم وشیقه. (قطر المحیط). اذا عرضت منها کهاه سمینه فلا تهد منها و اتشق و تجبجب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نکاح کردن دو مرد خواهر یکدیگر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تجابه. سنگریزه های سیم که یکبار گداخته باشند وهنوز سیم در آن باقی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زیان کار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمه علامۀ جرجانی). زیان کاری. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیان شدن. (کنزاللغات). نقص و خسار. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و منه ’ما کید فرعون الاّ فی تباب’، ای خسران. (اقرب الموارد) ، بهلاکت شدن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمه علامۀ جرجانی). هلاکت. (غیاث اللغات). هلاک. (قطر المحیط) (آنندراج). هلاکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هلاک شدن. (کنزاللغات) :
چون برون شوشان نبودی در جواب
پس رمیدندی از آن راه تباب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کبر و سرکشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غرور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تا بزانو رسیدن سپیدی دست و پای ستور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رمیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس) ، از جنگ بگریختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گریختن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). گریختن از جنگ. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء) ، سیراب کردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیراب کردن مواشی. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مسافت بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، سیر کردن در شب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گریبان کردن پیراهن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گویند وادئی است و گویند آبهائی است در حمی ضرّیه و معروف است. و مهب ّ باد شمال است... اصمعی گوید اجباب از میاه بنی ضبینه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جب ّ، بسختی زمین رسیدن. بزمین سخت رسیدن. به ترس رسیدن در کندن. (تاج المصادر). به دج رسیدن: اجبل الحافر. (منتهی الارب) ، نرم آهن شدن. آهنشان نرم گشتن (ظاهراً بمعنی کند شدن شمشیر باشد؟) : اجبل القوم. (منتهی الارب) ، مجبول و مجبور ساختن کسی را بر چیزی: اجبله علی الشی ٔ. (منتهی الارب) ، بخیل یافتن کسی را: اجبله، یافت او را بخیل. (منتهی الارب) ، کند شدن خاطر. فروماندن از گفتار. دشوار شدن سخن: اجبل الشاعر، دشوارشد بر وی سخن. (منتهی الارب) ، به تنگنا افتاد شاعر
لغت نامه دهخدا
(شَ خَ)
اجباب لبن، کفک آوردن شیر
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجواب
تصویر تجواب
رهنور دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباب
تصویر جباب
غلبه کردن باطل، رایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباب
تصویر تباب
زیانکار شدن، به هلاکت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجبار
تصویر تجبار
کبر و سرکشی و غرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباب
تصویر تباب
((تَ))
زیانکار شدن، خسران یافتن، هلاک شدن، زیانکاری، هلاکت
فرهنگ فارسی معین
جواب، پاسخ
فرهنگ گویش مازندرانی