جدول جو
جدول جو

معنی تجار - جستجوی لغت در جدول جو

تجار
تاجرها، بازرگانان، بازارگانان، جمع واژۀ تاجر
تصویری از تجار
تصویر تجار
فرهنگ فارسی عمید
تجار
(تِ)
تجّار. تجر. تجر. جمع واژۀ تاجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازرگان. (منتهی الارب) :
بدان ره اندر معروف شهرهایی بود
تهی ز مردم و انباشته ز مال تجار.
فرخی (دیوان ص 63).
، می فروش. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). رجوع به تجر و مادۀ بعد و تاجر شود
لغت نامه دهخدا
تجار
(تُجْ جا)
جمع واژۀ تاجر، بازرگان. (منتهی الارب). سوداگران و این جمع تاجر است. (غیاث اللغات) (آنندراج). بازرگان و بازرگانان و در زبان فارسی کلمه تجار، گاه بمعنی بازرگان استعمال میکنند و نوعاً بیشتر اوقات جمعهای تازی را مانند اسم عام استعمال مینمایند. (ناظم الاطباء) ، می فروش. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). رجوع به مادۀ قبل و تجر و تاجر شود
لغت نامه دهخدا
تجار
بازرگانها، تاجرها
تصویری از تجار
تصویر تجار
فرهنگ لغت هوشیار
تجار
((تُ جّ))
جمع تاجر، بازرگانان
تصویری از تجار
تصویر تجار
فرهنگ فارسی معین
تجار
بازرگانان، سوداگران
تصویری از تجار
تصویر تجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تجار
بازرگانان، تاجران، سوداگران، اغنیا، پولداران، ثروتمندان
متضاد: فقرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجارت
تصویر تجارت
داد و ستد کردن، خرید و فروش کلی هر نوع کالا، سوداگری، بازرگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاره
تصویر تجاره
کره اسب، برای مثال آنکه تدبیر او سواری کرد / بر جهان تجارۀ توسن (فرخی - ۳۰۷)، بعضی این کلمه را تحریف تخاره دانسته اند، منسوب به تخارستان مثلاً اسب تخاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجارب
تصویر تجارب
تجربه، آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی به دست می آورد، آزمودن، آزمایش، معاینۀ پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
داد و ستد کردن کره اسبی که هنوز بر روی او زین نگذاشته باشند کره اسبی که هنوز بر روی او زین نگذاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجارب
تصویر تجارب
جمع تجربه، آزمون ها ویجستان جمع تجربه آزمایشها آزمونها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاره
تصویر تجاره
((تَ رَ))
کره اسبی که هنوز بر آن زین نگذاشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجارب
تصویر تجارب
((تَ رِ))
جمع تجربه، آزمایش ها، آزمون ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجارت
تصویر تجارت
((تِ رَ))
بازرگانی کردن، دادوستد، سوداگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
سوداگرانه، بازرگانی، سودایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجارت
تصویر تجارت
سوداگری، بازرگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
Commercial, Commercial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
commercial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
商業的な , 商業的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
מסחרי , מסחרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
व्यापारिक , वाणिज्यिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
komersial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
เชิงพาณิชย์ , เชิงพาณิชย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
commercieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
commerciale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
comercial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
comercial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
商业的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
komercyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
комерційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
kommerziell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
коммерческий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
상업적인
دیکشنری فارسی به کره ای