جدول جو
جدول جو

معنی تثمیم - جستجوی لغت در جدول جو

تثمیم
(اِ صَ)
پا سپر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جدا کردن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (قطر المحیط) : ثممت العظیم تثمیماً، جداکردم استخوان شکستۀ جوش خورده را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت گذاری، عمل قیمت گذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
عزم و اراده کردن به کاری، با عزم راسخ درصدد اجرای امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثمیر
تصویر تثمیر
به ثمر رسانیدن، زیاد کردن مال و بهره گرفتن از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
مرمت کردن، اصلاح کردن خلل یا خرابی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
تمام کردن، به پایان رسانیدن، کامل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
بوییدن، بو کردن، شمیدن، شم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تامیم
تصویر تامیم
آهنگ کردن، قصد کردن آهنگیدن آهنگ کردن (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمیر
تصویر تثمیر
بار آورد بسیار کردن ببار آوردن، بار آوردن: (در تثمیر مال باید کوشید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیم
تصویر تثلیم
رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
تمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
خالص کردن و استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
بویاندن بو کردن بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذمیم
تصویر تذمیم
نکوهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
اصلاح کردن، مرمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت چیزی را معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمیر
تصویر تثمیر
((تَ))
به ثمر رسانیدن، سود دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
((تَ))
عمومیت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
((تَ))
اراده کردن، آهنگ انجام کاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
((تَ))
به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
((تَ))
بو کردن، بوییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
((تَ))
بها کردن، قیمت کردن، هشت سو کردن، هشت گوش ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
((تَ))
مرمت کردن، باسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
آهنگ، گزیر، گزیرش، آهنگ کردن، آهنگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
Determination, Resolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
решение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
Resolution, Bestimmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
рішення , рішучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
decyzja, determinacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
决心 , 决定
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
resolução, determinação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
risoluzione, determinazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی