جدول جو
جدول جو

معنی تثلم - جستجوی لغت در جدول جو

تثلم
(اَف ف)
رخنه دار گردیدن. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رخنه شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تثلم
رخنه دار گردیدن
تصویری از تثلم
تصویر تثلم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن، به سخن آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالم
تصویر تالم
دردمند شدن، آزرده شدن، دردناک شدن، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تظلم
تصویر تظلم
ستم کشیدن، از ظلم کسی شکایت کردن، دادخواهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلم
تصویر تسلم
پذیرفتن، چیزی را دریافت کردن، اسلام آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
حلم ورزیدن، به تکلف بردباری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثلم
تصویر اثلم
ثلم، رخنه دار، رخنه یافته، شمشیر یا نیزه ای که در آن رخنه ایجاد شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلم
تصویر تعلم
آموختن، یاد گرفتن، دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
نعت است از ثلم بمعنی شکستن کنارۀ وادی و رخنه شدن. (منتهی الارب). وادی کناره شکسته و رخنه شده.
لغت نامه دهخدا
(حِ لِ)
حثلب. عکر. خره. دردی روغن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَلَ)
از نامهای عربان است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام موضعی است و آن را ثلماء نیز گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثَلْ لِ)
آوند یا دیوار رخنه دار. (آنندراج). در میان سوراخ دار مانند دیوار و آوند و رخنه دار و ترک دار. و رجوع به تثلم شود، لب شکسته و دندانه دار، رندیده شده مانند شمشیر و آوندهای سفالین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثَلْ لِ)
زمینی است. (منتهی الارب). نام سرزمینی است و در معلقۀ عنتره آمده است. (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلثم
تصویر تلثم
بوسه دادن، بوسه گرفتن، دهان بند نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
حلم ورزیدن، بردباری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
وادی کنار شکسته و رخنه شده، رخنه شده رخنه دار، شمشیر و نیزه که در آن رخنه شود، اثرم
فرهنگ لغت هوشیار
دادخواهی گرزش، زاری نالش ستم کشیدن، داد خواستن گله کردن از ظلم کسی شکایت کردن، داد خواهی فریاد خواهی، جمع تظلمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلم
تصویر تسلم
پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلم
تصویر تعلم
بیاموختن، دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثعم
تصویر تثعم
بشگفتی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثلیم
تصویر تثلیم
رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دردناک شدن دردیافت ویدا درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن، اندوهناکی اندوهگنی، جمع تالمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثلم
تصویر اثلم
((اَ لَ))
رخنه دار، رخنه یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تألم
تصویر تألم
((تَ أَ لُّ))
اندوهگین شدن، دردمندی نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
((تَ حَ لُّ))
بردباری نمودن، حلم ورزیدن، به تکلف بردباری نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تظلم
تصویر تظلم
((تَ ظَ لُّ))
ستم کشیدن، داد خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلثم
تصویر تلثم
((تَ لَ ثُّ))
بوسه زدن، دهان بند زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
((تَ کَ لُّ))
سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلم
تصویر تعلم
((تَ عَ لُّ))
آموختن، دانش آموختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعلم
تصویر تعلم
آموزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تالم
تصویر تالم
دردناک، اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره