جدول جو
جدول جو

معنی تثقر - جستجوی لغت در جدول جو

تثقر
(اِ)
تردد و ناشکیبائی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تثقر
تررد و نا شکیبائی
تصویری از تثقر
تصویر تثقر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توقر
تصویر توقر
آهستگی نمودن، بردبار شدن، وقار، سنگینی و گران مایگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ قِ)
دیگ افزار. (منتهی الارب) (آنندراج). توابل. (اقرب الموارد). دیگ افزار و ادویه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
وقار نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آهستگی نمودن و بردبار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آهسته و بردبار شدن. (از اقرب الموارد). حرمت نگاه داشتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
درنگ کردن، افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکار کردن به چرخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکار کردن با مرغ شکاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سوراخ دار گردیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوراخ شدن. (آنندراج) ، سوراخ دار کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوراخ کردن (آنندراج). لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برافروختن آتش را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نوعی تباه شدن پوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
برانگیخته شدن. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : ثارت بینهم الفتنه. (اقرب الموارد) ، برخاستن و برآمدن گرد و دود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برجستن سنگخوار و ملخ. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهم برآمدن نفس از ترس یا اندوه. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). بهیجان آمدن دل، برآمدن آب و روان گردیدن آن. (منتهی الارب) ، جهیدن برکسی. جهیدن بر کسی و حمله آوردن بر او. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، ظاهر شدن خون. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، برآمدن حصبه بر اندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). برآمدن تبخاله از دهن تب دار. (از اقرب الموارد). بهمه معانی رجوع به ثوران و ثور شود
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ)
پیوسته باریدن باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مکتنز شدن پیه شتر ماده در همه اندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اکتناز پیه در همه اندام ناقه. (از اقرب الموارد) ، دراز گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور درشدن در علم. (زوزنی). توسع در علم ومال. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراخی در مال و علم. (منتهی الارب) (آنندراج). فراخی در مال و علم حاصل کردن. (ناظم الاطباء) ، فراخ و گشاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَزْ زُ)
دودله شدن و ترسیدن و بیمناک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرین کردن بر اهل و مال، یقول: اراحنی اﷲ منکم و ذهب اﷲ بمالکم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبقر
تصویر تبقر
فراخیدن، فراخدانشی، فراخداراکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقب
تصویر تثقب
سفتن، برافروختن افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقل
تصویر تثقل
گران شدن، گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثور
تصویر تثور
بر جوشیدن، برانگیختن، برخاستنن گرد، برآمدن دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقر
تصویر توقر
وقار نمودن، بردبار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقر
تصویر تنقر
کندگی باز کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصقر
تصویر تصقر
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقر
تصویر توقر
((تَ وَ قُّ))
بردبار شدن، آهستگی کردن، سنگینی کردن، سنگینی، گرانمایگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثقل
تصویر تثقل
((تَ ثَ قُّ))
گران شدن
فرهنگ فارسی معین
بستن بار اسب، اگر حجم بار اسب زیاد باشد با طنابی آن را از
فرهنگ گویش مازندرانی