معنی تثور - لغت نامه دهخدا
معنی تثور
- تثور
(اِ قَ) - برانگیخته شدن. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : ثارت بینهم الفتنه. (اقرب الموارد) ، برخاستن و برآمدن گرد و دود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برجستن سنگخوار و ملخ. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهم برآمدن نفس از ترس یا اندوه. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). بهیجان آمدن دل، برآمدن آب و روان گردیدن آن. (منتهی الارب) ، جهیدن برکسی. جهیدن بر کسی و حمله آوردن بر او. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، ظاهر شدن خون. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، برآمدن حصبه بر اندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). برآمدن تبخاله از دهن تب دار. (از اقرب الموارد). بهمه معانی رجوع به ثوران و ثور شود
لغت نامه دهخدا