جدول جو
جدول جو

معنی تثدین - جستجوی لغت در جدول جو

تثدین
(اِ)
بسیارگوشت و گران گوشت گردیدن. (از قطر المحیط). بسیار گوشت گران گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، دین دار شدن، متدین شدن، دین داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت گذاری، عمل قیمت گذار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تر کردن و تر نهادن در آب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوتاه گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیندار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (غیاث اللغات) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دین داری ودرستکاری. (ناظم الاطباء) ، وام خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
فربه گردانیدن شتر را، دراز ساختن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهر ساختن. (تاج المصادر بیهقی). شهر کردن. (زوزنی). شهر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ثابت و مقیم گردانیدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نازپرورده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنعم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پریدن و بشتاب فرودآمدن مرغ جای جای متقارب. (منتهی الارب). پریدن مرغ و بشتاب فرودآمدن جای جای نزدیک بهم. (ناظم الاطباء) ، آشیان گرفتن مرغ در درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تغذیه. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به تغذیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
هشت گوشه کردن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هشت و هشت رخ کردن. (فرهنگ نظام) ، قیمت گذاشتن بر کالا. (از قطر المحیط). بحدس و تخمین قیمت کردن کالا. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
نرم گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نمناک کردن جامه را. (آنندراج). تر کردن جامه را. (از اقرب الموارد). نرم گردانیدن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درنگ کردن در امری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ سَ)
شکافتن زمین را به کلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پر شدن شکم آبخور از آب. (ازناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نیرو دادن زمین و کشت را به سرگین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جامه را بن آستین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ردن ساختن برای پیراهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (المنجد). تریز ساختن برای پیراهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بزاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیر و کلانسال شدن. (از اقرب الموارد). ضعیف و کلانسال گردیدن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). ضعیف و سست شدن. (از قطر المحیط). پیر و ناتوان شدن. (آنندراج) ، پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لباس یا زره پوشانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). زره پوشانیدن فلان را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تریزکاری (تریز ردن) تریز به دو سه گوشه یا سه بری (مثلث) گویند که پایین دامن یا بن آستین دوخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثدیه
تصویر تثدیه
تغذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت چیزی را معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدین
تصویر تبدین
ضعیف و کلانسال شدن، پیر و ناتوان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، متدین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدین
تصویر تهدین
خوشنود و راضی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدین
تصویر تمدین
شهروینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
((تَ))
بها کردن، قیمت کردن، هشت سو کردن، هشت گوش ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدین
تصویر تدین
((تَ دَ یُّ))
دین داشتن
فرهنگ فارسی معین
پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین باوری، دینداری، دین ورزی، دیندار بودن، متدین بودن
متضاد: ناپارسایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد