- تثبیت
- بر جای بداشتن، ثابت داشتن، برقرار داشتن
معنی تثبیت - جستجوی لغت در جدول جو
- تثبیت
- ثابت کردن، پابرجا ساختن، برقرار گردانیدن، پایدار کردن
- تثبیت ((تَ))
- پابرجا کردن، آهستگی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرورش، فرهیختن
پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن، پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش
نشاندن گیاه
سه بنی سه خوانی باور ترسایی درباره پدر پسر و جان اشویی (روح القدس)، سه بخشی، سه شویی، سه پهلویی (پهلو بر ضلع) سه بری
گرد آوردن، مدح کردن
درنگی کردن
حبس کردن
پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب و اخلاق به کسی یاد دادن
((تَ یَ))
فرهنگ فارسی معین
پروردن، ادب و اخلاق را به کسی آموختن، بدنی سازمانی که برنامه ریزی و اجرای امور ورزشی را بر عهده دارد، معلم مرکزی که دانشجویان را برای تدریس در مدارس یا دانشگاه ها آموزش می دهد، دانش سرا
دلاور پابر جا، توسن اسپ تیز رو
ایستایی ایستا ماندن، درنگیدن پا برجا بودن، آهستگی کردن درنگ کردن، پایداری
باز داشتن کسی را از حاجت او
درنگ، تامل، پابرجا بودن
پابرجا بودن، آهستگی کردن، درنگ کردن، پایداری
استوار کردن پا برجا کردن: (مقام خود را تثبیت کرد)
پا بر جا کردن ایستا گرداندن
Wellestablished
хорошо установленный
gut etabliert
добре встановлений
dobrze ustalony
bem estabelecido
ben stabilito
bien establecido
bien établi
goed gevestigd
จัดตั้งได้ดี
mapan dengan baik
مؤسّسٌ جيّدٌ