جدول جو
جدول جو

معنی تثبط - جستجوی لغت در جدول جو

تثبط
(اِ)
درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی). تثبط از امری، بازایستادن ازآن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن. (آنندراج). تثبت، تثبط بر امری، واقف شدن برآن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تثبط
باز ایستادن
تصویری از تثبط
تصویر تثبط
فرهنگ لغت هوشیار
تثبط
((تَ ثَ بُّ))
وقوف داشتن بر کاری، باز ایستادن از کاری، توقف و فروماندن
تصویری از تثبط
تصویر تثبط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تثبت
تصویر تثبت
درنگ، تامل، پابرجا بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخبط
تصویر تخبط
بر گزاف و بی راه رفتن، تباهی خرد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سَرْ رُ)
ثبط از امر، بازداشتن از کار و بر تأخیر و درنگ داشتن کسی را، آماسیدن، چنانکه لب، سست و گران بار شدن، ثبط بر امری، واقف کردن بر کاری
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سرگشتگی و دویدن. (منتهی الارب). سرگشته شدن و دویدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دویدن. سرگشته و متحیر شدن. (ناظم الاطباء) ، بر پهلو خفتن و بر خاک غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :فلان یتلبط فی النعیم، یتمرغ فیه. (اقرب الموارد) ، روی آوردن به چیزی، یقال: تلبط الیه، اذا توجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تضرع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بِ)
احمق در کار خود، مرد ضعیف، مرد گرانبار، اسب گران و سست. ج، اثباط، ثباط
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
بیماریی که مفارقت نکند از کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیماریی که اندک وامی گذارد و مفارقت نمی کند از شخص. (ناظم الاطباء). و رجوع به اثباط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَبْ بِ)
آن که بازدارد کسی را از کار و برتأخیر و درنگ دارد او را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثبیط شود
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
به نبطیان مانستن و خود را منسوب کردن به آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن سخن را، آب بیرون آوردن از چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ وُ)
انحدار: تهبط الیهم من الثنیه، انحدر. (اقرب الموارد). رجوع به انحدار شود
لغت نامه دهخدا
(تِ هَِ بْ بِ)
مرغی است خاکستری رنگ که به دوپای خود آویزد و بانگ کند ببانگی که گویا می گوید: ’اءنا اموت اءنا اموت’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرغی است چون جوجۀ ماکیان که از پای، خود را آویزد وآواز کند. شباهنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برای تفعّل غیر از این مثالی نیست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به قهر و بندی گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن کسی را به حبس و قهر. (از اقرب الموارد). به قهر و اسیری گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء) ، به پارۀ گیاه رسیدن گوسپندان و شتابی کردن آنان در چرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قوی و توانا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانا و فربه گردیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنی و شتاب نکردن در امری و در رأیی. (از تاج العروس ج 1 ص 534). تأنی درامری. (از قطر المحیط). درنگ. (دهار) (ترجمان عادل بن علی) (کنزاللغات) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأنی و مشاورت و فحص کردن در امر و رایی. (از المنجد) : آن همه وزر و وبال به بوالحسن عراقی و دیگران بازگشت اما هم بایستی که امیر رضی اﷲ عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 470). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت لازم است. (کلیله و دمنه). آخر مردصیقل به تثبت و تأنی از جوهر آهن ظلمانی بروزی چندآیینه میکند. (سندبادنامه ص 52). در این سیاست تأخیر کن تا من بحضرت شاه روم و مذمت تعجیل در سیاست و محمدت تأخیر و تأنی و تثبت بازنمایم. (سندبادنامه ص 146). در باب مصالح ممالک تأمل نموده شرایط تثبت و تدبر تقدم یافت. (جهانگشای جوینی). عقال تثبت از دست اختیار ایشان برود. (جهانگشای جوینی) ، بجای آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (کنزاللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برقرار ماندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برقرار بودن. (فرهنگ نظام) : که چون سلطان گذشته شد امیر محمد جای وی نتواند داشت و از وی تثبتی نیاید. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 137 و چ ادیب ص 131)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تثبج الراعی بالعصاء، گذاشتن راعی عصا را بر پشت و هر دو دست را بدان بند کردن و آویختن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در دامن چیزی کرده دربرگرفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دامن بر چیزی درپیچیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برداشتن چیزی را در ثبان (دامن). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دامن جامه را دوتا کرده آن را دوختن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگی کردن. (ترجمان عادل بن علی). بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : مشغول کردن و بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (از قطر المحیط) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
زدن شتر دست را بر زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به شدت زدن کسی یا چیزی را. یقال: تخبط البعیر بیده الارض ، اذا ضربها. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تباه و ناقص عقل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تباه کردن. ناقص کردن. دیوانه کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دیوانه کردن دیو مردم را. (آنندراج). به دیوانگی داشتن دیو کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مس کردن آزارآمیز و زدن شیطان کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس. (قرآن 275/2) ، ای کما یقوم المجنون فی حال جنونه اذا صرع فسقط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، او یتخبطه ، ای یفسده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بی بصیرت فارفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بر گزاف و بیراه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایستایی ایستا ماندن، درنگیدن پا برجا بودن، آهستگی کردن درنگ کردن، پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبن
تصویر تثبن
در بر گرفتن در دامن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیط
تصویر تثبیط
درنگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابط
تصویر تابط
چپندر پوشی، زیر بغل گرفتن، پناه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهبط
تصویر تهبط
به نشیت فرو آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبط
تصویر تلبط
دویدن، بر پهلو خفتن، بر خاک غلتیدن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
دیوانه کردن کم خرد کردن، بیراهه رفتن، تباه کردن -1 تباه کردن، ناقص عقل کردن دیوانه گردانیدن، برگزاف و بیراه رفتن، تباهی خرد ناقص عقلی، جمع تخبطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبط
تصویر ثبط
سست و گرانبار شدن، مرد ضعیف، واقف کردن بر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبت
تصویر تثبت
پابرجا بودن، آهستگی کردن، درنگ کردن، پایداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثبیط
تصویر تثبیط
((تَ))
توقف کردن، درنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخبط
تصویر تخبط
((تَ خَ بُّ))
تباه کردن، خرد را تباه کردن، بر گزاف و بیراه رفتن
فرهنگ فارسی معین