جدول جو
جدول جو

معنی تثبت - جستجوی لغت در جدول جو

تثبت
ایستایی ایستا ماندن، درنگیدن پا برجا بودن، آهستگی کردن درنگ کردن، پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تثبت
درنگ، تامل، پابرجا بودن
تصویری از تثبت
تصویر تثبت
فرهنگ فارسی عمید
تثبت
پابرجا بودن، آهستگی کردن، درنگ کردن، پایداری
تصویری از تثبت
تصویر تثبت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تربت
تصویر تربت
خاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تربت
تصویر تربت
خاک، مزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبت
تصویر تلبت
درنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دست کشیدن از گناه باز گشتن بطریق حقپشیمان شدن از گناه، بازگشت از گناه پشیمانی. یا توبه نصوح. توبه راست توبه ای که باز رجوع نکند برآنچه از آن توبه کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابت
تصویر تابت
برافروختگی اخگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
بر جای بداشتن، ثابت داشتن، برقرار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبن
تصویر تثبن
در بر گرفتن در دامن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبط
تصویر تثبط
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
ثابت کننده، برقراردارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تربت
تصویر تربت
خاک، کنایه از گور، قبر، مقبره، مزار، آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
ثابت کردن، پابرجا ساختن، برقرار گردانیدن، پایدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
مقابل منفی، نشان دهندۀ وجود چیزی، نشان دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی
خوب، سودمند، خوشایند
ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد، در ریاضیات عددی که دارای نشانۀ + باشد
ثبت شده، نوشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
ثابت کرده شده، ثبت شده، مخالف منفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربت
تصویر تربت
((تُ بَ))
خاک، گور، قبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
((تَ))
پابرجا کردن، آهستگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثبط
تصویر تثبط
((تَ ثَ بُّ))
وقوف داشتن بر کاری، باز ایستادن از کاری، توقف و فروماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ ثَ بَّ))
محکم کرده، استوار کرده، برجای داشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ ثَ بِّ))
محکم کننده، استوار کننده، برجا دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ بَ))
ثبت شده، استوار شده، برقرار، ثابت شده، مدلل، دارای جنبه موافقت و پذیرش، خوشایند و خوب، ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ بِ))
ثابت کننده، مدلل سازنده، استوار کننده، ثبت کننده، جمع مثبتین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
Affirmative, Positive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
afirmativo, positivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
twierdzący, pozytywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
утвердительный , положительный
دیکشنری فارسی به روسی
ствердний , позитивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
bevestigend, positief
دیکشنری فارسی به هلندی
affermativo, positivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
सकारात्मक , सकारात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
ইতিবাচক , ইতিবাচক
دیکشنری فارسی به بنگالی