جدول جو
جدول جو

معنی تتمیم - جستجوی لغت در جدول جو

تتمیم
تمام کردن، به پایان رسانیدن، کامل کردن
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
فرهنگ فارسی عمید
تتمیم
(اِ)
تتمه. تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). تمام کردن چیزی را و استمرار نمودن بر وی. تمّه و علیه تتمیاً و تتمّه، دادن قوم را حصۀ تیر قمار خود، هلاک کردن چیزی را، تمیمه (تعویذ) کردن در گلوی کودک، خسته را کشتن. یقال: تمم علی الجریح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شکافته شدن بی آنکه جدا گردد. یا شکافته از هم جدا گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، گردیدن کسی تمیمی الهواء او لرأی او لمحله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح علم بدیع) نوعی از اطناب است و آن آوردن زیادتی است در کلام بخاطر نکته ای چنانکه موهم خلاف مقصود نباشد مانند: و یطعمون الطعام علی حبه، ای یطمعونه مع حبه و الاحتیاج الیه. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
تتمیم
تمام کردن
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تتمیم
((تَ))
به پایان رساندن، تمام کردن
تصویری از تتمیم
تصویر تتمیم
فرهنگ فارسی معین
تتمیم
به انتها رساندن، تکمیل کردن، تمام کردن، کامل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
عزم و اراده کردن به کاری، با عزم راسخ درصدد اجرای امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
مرمت کردن، اصلاح کردن خلل یا خرابی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
بوییدن، بو کردن، شمیدن، شم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
فرهنگ لغت هوشیار
خشکاندن میوه خشکاندن گوشت خشکاندن خشک کردن گوشت پاره پاره، خشک کردن خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتییم
تصویر تتییم
به عشق بنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامیم
تصویر تامیم
آهنگ کردن، قصد کردن آهنگیدن آهنگ کردن (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
خالص کردن و استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذمیم
تصویر تذمیم
نکوهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
اصلاح کردن، مرمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
بویاندن بو کردن بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیم
تصویر تشمیم
((تَ))
بو کردن، بوییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
((تَ))
اراده کردن، آهنگ انجام کاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تتمیر
تصویر تتمیر
((تَ))
خشک کردن گوشت پاره پاره، خشک کردن خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
((تَ))
عمومیت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
((تَ))
مرمت کردن، باسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
آهنگ، گزیر، گزیرش، آهنگ کردن، آهنگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترمیم
تصویر ترمیم
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
Determination, Resolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
résolution, détermination
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
решение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
Resolution, Bestimmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
рішення , рішучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
decyzja, determinacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
决心 , 决定
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
resolução, determinação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
risoluzione, determinazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
resolución, determinación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
besluit, vastberadenheid
دیکشنری فارسی به هلندی