- تتمه
- مانده
معنی تتمه - جستجوی لغت در جدول جو
- تتمه
- تمام، تمام چیز، بقیه و آخرهر چیز ضمیمه و ذیل
- تتمه ((تَ تِ مِّ))
- باقی مانده از چیزی
- تتمه
- بقیه، باقی مانده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخ انگشت رشته ای که برای یادآوری بر انگشت بندند
نمد زین را گویند، پارچه نفیسی را که از کوک بافند
اصل و نژاد
بند چرمی که به کمر بندند
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
تمیمناکی کاربرد ت و م به بسیاری در سخن
مروارید، مهره های سیمین
خشم کردن
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، تکلتو، تکتلو
وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود،
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
اصل، نژاد، تبار، دانه های میان هندوانه، خربزه یا کدو که آن ها را تف می دهند و آجیل درست می کنند، سیاه دانه و امثال آنکه روی نان بزنند
شال، نوعی پارچۀ نفیس که از کرک لطیف بافته می شود
بند چرمی که به کمر خود یا به چیزی ببندند، دوال چرمی
آغاز شب، تاریکی شب، درنگ درنگی
پاره ای گرد، تیرگی تازی خاکیسرخی از رنگ ها
مونث لام زره
((تَ مِ))
فرهنگ فارسی معین
بند چرمی که بدان چیزی را بندند
تسمه از گرده کسی کشیدن: کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن، کسی را مرعوب کردن
تسمه از گرده کسی کشیدن: کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن، کسی را مرعوب کردن
ابریشم زردوزی
تتربو، مسخرگی
فساد غذا در معده و بدی گوارش که از پرخوری به هم می رسد، سوءهضم
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتری، تتریک، ترفان
پسا چین سبد چین
مانده داشتن باز مانده داشتن باقی داشتن (مصلبی داستانی)
به شماره مانده مانده شمار