جدول جو
جدول جو

معنی تتلیه - جستجوی لغت در جدول جو

تتلیه
(اِ)
در پی کسی رفتن، نزدیک بمردن رسیدن، نماز نوافل را تابع فرائض ساختن، ادا کردن نذر خود را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
به زیور آراستن، زینت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
کارگاهی که در آن یک یا چند هنرمند به کارهای هنری مشغول باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
فرهنگ فارسی عمید
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیه
تصویر تعلیه
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیه
تصویر تملیه
برخوردار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتویه
تصویر تتویه
هلاک گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتلیص
تصویر تتلیص
هموار کردن نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتلید
تصویر تتلید
گرد آوردن و باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن مال و باز داشتن آنرا از دیگری و بمعنای پر کردن و لبریز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
پرویزاندن پرویزگی -1 روشن کردن پیدا کردن زدودن، تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
زیور بستن، نشان کسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
کارگاه عکاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیه
تصویر تصلیه
نماز گزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
((تَ یِ))
زیور بر نهادن، زینت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجلیه
تصویر تجلیه
((تَ یَ یا یِ))
روشن کردن، پیدا کردن، زدودن، تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
((تَ یِ))
تهی کردن، خالی کردن، خارج کردن چیزی یا کسی از جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
((تُ یِّ))
کارگاه هنری که در آن چند هنرجو زیر نظر استاد به کار مشغولند، جایی که در آن فعالیت هنری انجام می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
((یِ))
مؤنث تالی، جمع توالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
کارکد، کارگاه، هنرکده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
تهی سازی، تهی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
Evacuation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
évacuation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
эвакуация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
Evakuierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
евакуація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
ewakuacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
疏散
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
evacuação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
evacuazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
evacuación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی