از امرای دولت سلطان غیاث الدین، مسعود بن محمد سلجوقی است که وی را صاحب بزرگ میگفتند و بسال 543 هجری قمری به قتل رسید. رجوع شود به اخبارالدوله السلجوقیه ص 111، 113، 117، 118، 120
از امرای دولت سلطان غیاث الدین، مسعود بن محمد سلجوقی است که وی را صاحب بزرگ میگفتند و بسال 543 هجری قمری به قتل رسید. رجوع شود به اخبارالدوله السلجوقیه ص 111، 113، 117، 118، 120
تاتار است که آن ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند. (برهان). تتار و تتر همان تاتار و تتری منسوب بدان. (فرهنگ رشیدی). مخفف تاتار است. (فرهنگ نظام). تاتار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) : نوک سر کلک او قبلۀ درّ عدن خاک سم اسب او کعبۀ مشک تتار. خاقانی. آهو از سنبل تتار چرید نه به مشک است زنده نام تتار. خاقانی. تتاررا موضع اقامت... واد غیرذی زرع است با طول و عرض. دور آن زیادت از هفت هشت ماهه راه است. طرف شرقی با ولایت خطای دارد و طرف غربی با ولایت ایغور و شمال با قرقیز و سلنکای و جنوب با جانب تنکت و تبت. (جهانگشای جوینی). هیچ شک می نکنم کاهوی مشکین تتار شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن. سعدی. ، ترکان آنجا را (تاتار را) نیز تتار خواند. (از برهان). مردم تاتار. (ناظم الاطباء) : تو گفتی که در خطۀ زنگبار ز یک گوشه ناگه درآمد تتار. (بوستان). که در سینه پیکان تیر تتار بسی بهتر از قوت ناسازگار. (بوستان). همین دیدم از پاسبان تتار دل مرده و چشم شب زنده دار. (بوستان). بهمه معانی رجوع به تاتار و تتر شود
تاتار است که آن ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند. (برهان). تتار و تتر همان تاتار و تتری منسوب بدان. (فرهنگ رشیدی). مخفف تاتار است. (فرهنگ نظام). تاتار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) : نوک سر کلک او قبلۀ درّ عدن خاک سم اسب او کعبۀ مشک تتار. خاقانی. آهو از سنبل تتار چرید نه به مشک است زنده نام تتار. خاقانی. تتاررا موضع اقامت... واد غیرذی زرع است با طول و عرض. دور آن زیادت از هفت هشت ماهه راه است. طرف شرقی با ولایت خطای دارد و طرف غربی با ولایت ایغور و شمال با قرقیز و سلنکای و جنوب با جانب تنکت و تبت. (جهانگشای جوینی). هیچ شک می نکنم کاهوی مشکین تتار شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن. سعدی. ، ترکان آنجا را (تاتار را) نیز تتار خواند. (از برهان). مردم تاتار. (ناظم الاطباء) : تو گفتی که در خطۀ زنگبار ز یک گوشه ناگه درآمد تتار. (بوستان). که در سینه پیکان تیر تتار بسی بهتر از قوت ناسازگار. (بوستان). همین دیدم از پاسبان تتار دل مرده و چشم شب زنده دار. (بوستان). بهمه معانی رجوع به تاتار و تتر شود
ستر، پرده، پوشش سه تار ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
سِتر، پرده، پوشش سه تار سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کُوکَب، نَجم، جِرم، نَجمِه، اِستارِه، تارا، اَختَر، نَیِّر، کُوکَبِه
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه مَمرَز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تَغر، مَرِز، جَلَم
منسوب به تتار. (ناظم الاطباء). تاتاری. تتری. که از سرزمین تاتار و یا تتار و تتر باشد. مردم تاتار و یا هرچیز منسوب بدان: گل بهاری بت تتاری نبیذ روشن چرا نیاری ؟ رودکی (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 544). دل باز ده بخوشی ورنه ز درگه شه فردات خیلتاشی ترک آورم تتاری. منوچهری. در قطرۀ باران بهاری چه توان گفت در نافۀ آهوی تتاری چه توان گفت. سعدی. چه باد خوش نفس بود اینکه بشکست به یک دم قیمت مشک تتاری. ابن یمین. رجوع به تاتار وتتار و تتر شود
منسوب به تتار. (ناظم الاطباء). تاتاری. تتری. که از سرزمین تاتار و یا تتار و تتر باشد. مردم تاتار و یا هرچیز منسوب بدان: گل بهاری بت تتاری نبیذ روشن چرا نیاری ؟ رودکی (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 544). دل باز ده بخوشی ورنه ز درگه شه فردات خیلتاشی ترک آورم تتاری. منوچهری. در قطرۀ باران بهاری چه توان گفت در نافۀ آهوی تتاری چه توان گفت. سعدی. چه باد خوش نفس بود اینکه بشکست به یک دم قیمت مشک تتاری. ابن یمین. رجوع به تاتار وتتار و تتر شود