- تتار
- مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتر
معنی تتار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
بازرگانان، سوداگران
تارها و زهها
آل، نسب
درست، تمام، راست، کامل، مهیاو صحیح، و بمعنی موج دریا و موج آب هم هست
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
کناره گوشه، چارچوب، چنبره
فریبنده، مکار، غدار فریبنده، نابکار فریبنده، نابکار
روسی بر نام شاهان روسستان عنوان پادشاهان روسیه قیصر
بیدار خوابی بیدار زدگی پهلو به پهلو گشتن در بستر
همرازی
آرمیدن
طرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند
خرمافروش
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
نام تیره ای از ترکان فرزندان تاتار خان برادر مغول خان
دودمان و خویشاوندان و بمعنای هلاک
بازرگانها، تاجرها
خشم کردن
خدعه و فریب دادن
ستر، پرده، پوشش
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
مغول، هر یک از افراد این قوم، تتر، تتار
موج، موج دریا
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
اصل و نسب، نژاد، خاندان، دودمان، برای مثال چو اندر تبارش بزرگی نبود / نیارست نام بزرگان شنود (فردوسی - لغت نامه - تبار)
هلاک، دمار
هلاک، دمار
تاجرها، بازرگانان، بازارگانان، جمع واژۀ تاجر
وجین، عمل کندن و دور ریختن گیاه های هرز از میان کشتزار
زه دلیر، بی آب و گیاه
آغاز مستی
بوی دیگ افزار، بوی بریانی، بوی استخوان سوخته، بوی مشک بید
نامی که در گذشته به مغول اطلاق می شد