جدول جو
جدول جو

معنی تبویٔ - جستجوی لغت در جدول جو

تبویٔ
(اِ)
نکاح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرود آمدن و مقیم شدن در آن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جا دادن و فروآوردن کسی را بجایی. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبویب
تصویر تبویب
باب باب کردن کتاب یا نوشته
فرهنگ فارسی عمید
(اِ ضَ)
بوص آوردن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنی البوص و هو ثمر نبات. (اقرب الموارد) ، کلان سرین شدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، صاف رنگ گردیدن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش افتادن در مسابقه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درگذشتن اسب در رهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
اندیشیدن در کارو نگریستن پایان آن و در جواب تعجیل نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگریستن در کار و اندیشیدن در ظروف و پایان آن. (از المنجد). رجوع به تروئه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
تسوئه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد). عیب کردن کسی را و منسوب به بدی نمودن و بد گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عیب کردن کسی را (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عیب کردن کسی را بر عملی و توبیخ کردن. (از المنجد) ، بدی کردن: ان اسأت فسؤی ٔ علی، یعنی اگر بد کنم بگو که بدکردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افساد. (المنجد). و رجوع به تسوئه و تسویه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
در بابش نشاندن. (تاج المصادر بیهقی). باب باب کردن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبویب کتاب، تقسیم آن به ابواب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). باب باب قرار دادن کتاب و نوشته. (فرهنگ نظام) : یقال ابواب مبوّبه کما یقال اصناف مصنفه. (منتهی الارب). و سلکت فی ترتیبه و تبویبه مسلکاً غریباً. (مقدمۀ ابن خلدون چ بهیه ص 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ ثَ)
ابتیاج. (منتهی الارب). نیک درخشیدن برق. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
جمع کردن قوم را، درهم آمیختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
به شاش داشتن. (اقرب الموارد). شاشانیدن: فی القاثاطیر و استعمالها فی التبویل و الزرق. (قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 268)
لغت نامه دهخدا
(اِ ظَ)
دمیدن در بوق. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیدا و آشکار کردن. (ناظم الاطباء) ، قصد کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پس انداختن کار و تأخیر در آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبویش
تصویر تبویش
جمع کردن قوم را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویب
تصویر تبویب
بخش بخش کردن باب باب کردن کتاب و نوشته تقسیم کردن کتاب بفصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویت
تصویر تبویت
باب باب کردن کتاب یا نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبوی
تصویر تبوی
نکاح کردن، فرود آمدن و مقیم شدن در آن، جا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویب
تصویر تبویب
((تَ))
باب باب کردن کتاب و نوشته، تقسیم کردن کتاب به فصول
فرهنگ فارسی معین