- تبهکار
- جنایتکار، خلاف کار، جانی، مجرم
معنی تبهکار - جستجوی لغت در جدول جو
- تبهکار
- ضایع کار، گناهکار
- تبهکار
- گناهکار، مجرم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنایت
کار فاسد و خراب کننده
فاسد، گناهکار
مدیون، مقروض
تدبیر، راه حل
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
نطفه
نوآوری، نوآوردگی
مدیون، کسی که بدیگری پولی را مقروض است، قرضدار
از خدا ترس، مقدس و پارسا
نادم، توبه کننده
عمل تباهکار خرابکاری، فسق فجور، زنا
کسی که تب دارد
ماخوذ از تازی برکت ها و میمنت ها، کردارهای نیک
کار بزرگ، کار بی مزد
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
ویژگی که در شب کار می کند
کار بزرگ و نمایان، ممتاز، برتر، برجسته
تباه کننده، نابود کننده، خراب کار، گناه کار
آوردن روشی نو، انجام دادن کار بی سابقه، نوآوری
کسی که فلزات را آب می دهد، کسی که آب به خانه ها می برد، سقا، باده خوار، باده فروش
کسی که از گناه پشیمان شود و از آن دست بردارد، توبه کننده
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
عاصی، مذنب، مجرم، تبهکار
کار بزرگ و نمایان، کاری که در آن هنرنمایی کرده باشند
وام دار، قرض دار، مدیون، کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد