جدول جو
جدول جو

معنی تبنیت - جستجوی لغت در جدول جو

تبنیت
(اِ)
خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته بکذا، ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته الحدیث، هرچه در دل داشت با وی در میان نهاد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دختر زائیدن: بنتت المراءه، ولدت بنتاً. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تبنیت
خبر پرسیدن و بسیار سئوال کردن
تصویری از تبنیت
تصویر تبنیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهنیت
تصویر تهنیت
مبارک باد گفتن، شادباش گفتن، تبریک گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنیت
تصویر تمنیت
آرزومند گردانیدن کسی به چیزی، آرزو در دل کسی افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نیکو بافتن. (ناظم الاطباء). تتنّی (بصیغۀ امر مؤنث) ، یعنی نیکو بباف. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غلبه کردن و خاموش گردانیدن. (از قطر المحیط). غلبه کردن به حجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ساکت کردن. (ناظم الاطباء) ، تحری. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه قول بعض الشافعیه فی اشتباه القبله: اذا لم یمکنه الاجتهاد صلّی علی التبخیت. (منتهی الارب) ، سخن گفتن از روی بی عقلی و حماقت، خوشبخت شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
توشه دادن کسی را، نیک بریدن چیزی را، بت ّ یعنی طیلسان دادن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و منه حدیث علی رضی اﷲ عنه لقنبر: تبتهم، ای اعطهم بالبتوت. (منتهی الارب). رجوع به تبتت شود
لغت نامه دهخدا
خوشه برآوردن انگور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باانگور شدن مو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
گران نمودن و در گردن کسی انداختن کاری دشوار که ادایش نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فقه) تعنیت شهود، مشقات و تکالیف سنگین بر شهود تحمیل کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، برخوردن چیزی بر استخوان تازه جوش خورده و بار دیگر شکستن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است از دهستان چالدران در بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو که 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ربه النوع قدیمی فنیقی ها که در کارتاژ (قرطاجنه) ستایش میشد
لغت نامه دهخدا
(اِعْ)
بسیار بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بنا کردن. (از قطر المحیط). برآوردن خانه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهری است و از آن است ایوب تبنینی بن ابوبکر بن خطلیا. (منتهی الارب). شهری است در کوههای بنی عامر و مشرف بر شهر بانیاس بین دمشق و صور. (معجم البلدان ج 2 ص 364). قصبۀ کوچکی است در ولایت بیروت و در 20 هزارگزی مشرق صور. در دوران جنگهای صلیبی دارای استحکام و اهمیت بود. در سال 583 هجری قمری صلاح الدین ایوبی آن را بازگرفت. دارای باغها و درختان پرمیوه و کشت زارهای خرم است و بر بالای تپه ای قرار دارد و چشم انداز زیبایی را بوجود آورده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِعْ)
بستن گوسفند را برای فربه شدن. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِعْ)
برآمدن دو دختر از قبیلۀ خود و بعد آن بهمدیگر خبر اهل خود دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حاجت روا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اذهبی فبنکی حاجتنا، ای اقضیها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تبنیق الودی، پیوندکردن نهال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مجروح کردن پشت کسی را بتازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره کردن پشت کسی را بتازیانه. (قطر المحیط) ، در گردن و عهدۀ کسی کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) ، بنیقه (گریبان) ساختن برای پیراهن، فراخ دهان و تنگ دنباله ساختن ترکش را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تبنیق کتاب، بستن آن: اذا فرغت من قراءه الکتاب فبنقه و لاتضعه غیرمبنق. (اقرب الموارد) ، اقامت کردن در مکان، جمع کردن و آراستن سخن خود را، بربافتن دروغ و آراستن آن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سست شدن در کاری. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تبنیس مرد، تأخیر کردن او. (از قطر المحیط). تبنیس از چیزی، پس ماندن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس ماندن از چیزی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بنج (بنگ) خورانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آواز کردن کبک از سوراخ. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زدن کسی را با شمشیر و عصا و امثال آنها. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیش آمدن کسی را بمکروه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه کردن به حجت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بملامت خاموش کردن. (زوزنی) : بکته حتی اسکته . (از اقرب الموارد) ، تقریع و تعنیف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). درشتی و سرزنش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح منطق) ، جدل: اما جدل در قیاسی بود که آن را تبکیت خوانند. (اساس الاقتباس ص 325). رجوع به جدل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبنیس
تصویر تبنیس
تاخیر کردن او، پس ماندن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبنیق
تصویر تبنیق
دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویت
تصویر تبویت
باب باب کردن کتاب یا نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبییت
تصویر تبییت
شبیخون زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
خاموش کردن زبان بند کردن، زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی، پیش آمدن کسی را بمکروه. 4 غلبه کردن بحجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنیت
تصویر تهنیت
خوش آمدن و مبارکباد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبیت
تصویر تنبیت
نشاندن گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنیت
تصویر تمنیت
((تَ نِ یَ))
آرزومند کردن، منی خارج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
((تَ بَ یَّ))
پیروی، دنباله روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبکیت
تصویر تبکیت
((تَ))
خاموش کردن، زبان بند کردن، زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی، پیش آمدن کسی را به مکروه، غلبه کردن به حجت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهنیت
تصویر تهنیت
((تَ یَ))
شادباش گفتن، مبارک باد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، فرمانبری
فرهنگ واژه فارسی سره
مشروطیّت، مطابقت
دیکشنری اردو به فارسی