جدول جو
جدول جو

معنی تبل - جستجوی لغت در جدول جو

تبل
دشمنی، کینه
تصویری از تبل
تصویر تبل
فرهنگ لغت هوشیار
تبل
چین و شکن و ناهمواری سطح چیزی، مثل ناهمواری پوست بادام، برای مثال دیدۀ دشمنت ز کینۀ تو / همچو بادام درگرفته تبل (عثمان مختاری - لغتنامه - تبل)
تصویری از تبل
تصویر تبل
فرهنگ فارسی عمید
تبل
کینه، دشمنی
تصویری از تبل
تصویر تبل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبله
تصویر تبله
ابله شدن، نادان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلغ
تصویر تبلغ
اکتفا و بسنده نمودن به آن، سخت شدن بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلص
تصویر تبلص
جست و جوی، خواستن و یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلد
تصویر تبلد
متحیر شدن، کندی ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلخ
تصویر تبلخ
تکبر، بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلج
تصویر تبلج
گشاده روئی و خندیدن، روشن شدن، هویدا شدن امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلد
تصویر تبلد
((تَ بَ لُّ))
کاهلی کردن، دریغ خوردن، کندذهنی نشان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلج
تصویر تبلج
((تَ بَ لُّ))
دمیدن، روشن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلد
تصویر تبلد
شک و تردید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبلج
تصویر تبلج
روشن و آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبلیغی
تصویر تبلیغی
آوازه گرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغاتی
تصویر تبلیغاتی
آوازه گرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغات
تصویر تبلیغات
آوازه گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ کننده
تصویر تبلیغ کننده
آوازه گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ کردن
تصویر تبلیغ کردن
آگهی دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
نمایاندن آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، آگهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیل
تصویر تبلیل
نیک تر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فراداد فرارسان فرتات جمع تبلیغ یااداره تبلیغات. اداره ای که وظیفه آن پخش اخبار و پیامها و مطالب میان مردم است بوسیله مطبوعات رادیو تلویزیون و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیغ کردن
تصویر تبلیغ کردن
خواندن کسی را بدینی و مرامی و مسلکی و روشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
رسانیدن، واصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیع
تصویر تبلیع
بوجود آمدن سپیدی مو در سر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلید
تصویر تبلید
در نیافتن، زفتیدن زفتی کردن، خود را بر زمین زدن، نباریدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیح
تصویر تبلیح
بماندن، عاجز و درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلور
تصویر تبلور
جامد براق شدن جسم مایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلصق
تصویر تبلصق
جاسوسی نمودن و پنهان طلب کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلسم
تصویر تبلسم
زبان بندی زبان بند شدن خامشی از بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلخص
تصویر تبلخص
بسیار گردیدن، سطبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلاب
تصویر تبلاب
غلاف خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
آگاه کردن دیگران از فایده های چیزی، کسی یا عقیده ای مثلاً تبلیغ کالا، تبلیغ انتخاباتی، تبلیغ حزبی، رساندن خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبلیغات
تصویر تبلیغات
جمع تبلیغ، هر گونه فعالیتی که در جهت هواداری یا مخالفت کسی یا چیزی باشد، اداره ای که وظیفه آن پخش اخبار و پیام ها و مطالب دیگر به وسیله مطبوعات، رادیو، تلویزیون و غیره میان مردم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
((تَ بَ لُّ))
رسانیدن پیام یا خبر، موضوعی را به اطلاع عموم رسانیدن، جمع تبلیغات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلور
تصویر تبلور
((تَ بَ وُ))
بلوری شدن جسم
فرهنگ فارسی معین