- تبعد(اِ)
دور رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
و تلک فضیله فیها تأس
تبعد عنک تعییرالعدات.
محمد بن عمر انباری.
رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195 شود.
- تبعد نتیجه، نزد بلغاء آن است که میان مقدمه و نتیجه بسیار الفاظ معترض افتد. مثاله:
گفتمش ای ماهروی دلربای راستین
کز لطافت بهتری از صد هزاران حور عین
سروقد خد همچو مه شکرلب کبک خرام (کذا)
از وفور مکرمت آخر بسوی من ببین.
(جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 130)
و تلک فضیله فیها تأس
تبعد عنک تعییرالعدات.
محمد بن عمر انباری.
رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195 شود.
- تبعد نتیجه، نزد بلغاء آن است که میان مقدمه و نتیجه بسیار الفاظ معترض افتد. مثاله:
گفتمش ای ماهروی دلربای راستین
کز لطافت بهتری از صد هزاران حور عین
سروقد خد همچو مه شکرلب کبک خرام (کذا)
از وفور مکرمت آخر بسوی من ببین.
(جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 130)
