جدول جو
جدول جو

معنی تبعت - جستجوی لغت در جدول جو

تبعت
عاقبت بد، نتیجۀ ناگوار
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
فرهنگ فارسی عمید
تبعت(تَبِ عَ)
تبعه. عاقبت بد: خواجه بدیوان وزارت آمد و احمد را بخواندند سخت بترسید از تبعتی دیگر که بدو بازخورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 و چ فیاض ص 267). بعجب بماندم از حرص و مناقشت با یکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم و بیست سال برآمد و هنوز در تبعت آنم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 615). اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کاری تمام...باشد. (کلیله و دمنه). چون صورت حال بشنید معلوم کرد که آن زلت چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه. (مقامات حمیدی). رجوع به تبعه شود
لغت نامه دهخدا
تبعت
عاقبت بد
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
فرهنگ لغت هوشیار
تبعت((تَ بِ عَ))
نتیجه ناگوار، نتیجه بد، رنج، سختی
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
تبعت ها، عاقبتهای بد، نتیجه های ناگوار، جمع واژۀ تبعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبست
تصویر تبست
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
پیروی کردن، از پی کسی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
اتباع، جمع تابع، تابع
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بِ عَ)
تباعه. (منتهی الارب) (آنندراج). عاقبت بد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام) : و حسن نیز بالتبع از تبعه آن خائف گشت واز پدر هراسان شد. (جهانگشای جوینی). تبعت. رجوع به تباعه و تبعات و تبعت شود، گناه. (فرهنگ نظام). کار بد. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، سیاست، شکنجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
احمد بن محمد بن سعید بن ابان بن صالح بن قیس قرشی مولی عثمان بن عفان. سمعانی آرد: وی از مردم همدان است و به بغداد شد و بدانجا از اصرم بن حرشب و قسم بن حکم و جز او حدیث کرد. ازوی محمد بن عبدالله بن سلیمان و محمد بن اسحاق بن خزیمه وجز آنان حدیث کنند. (انساب سمعانی ج 1 ورق 103 ب)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
تابع و جانشین. (ناظم الاطباء) ، مقابل اصلی. وجود تبعی. مقابل وجود اصلی
لغت نامه دهخدا
(تَ عا)
بقره تبعی: ماده گاو گشن خواه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ بَ)
منسوب به تبع. (انساب سمعانی). رجوع به تبّع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
عاقبتهای بد پیروان، لوازم چیزی پیروان، لوازم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیت
تصویر تبیت
باز داشتن کسی را از حاجت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعث
تصویر تبعث
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعص
تصویر تبعص
تلواسگی (اضطراب برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبست
تصویر تبست
ضایع، فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبوت
تصویر تبوت
تابوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
تابعات و پیروان عاقبت بد، شکنجه عاقبت بد، شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعل
تصویر تبعل
شوهر داری کتخدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعق
تصویر تبعق
باران تند، بناگاه سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعض
تصویر تبعض
پاره پاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
((تَ بَ یَّ))
پیروی، دنباله روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
((تَ بَ عِ))
جمع تابع، پیروان، اهالی یک مملکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبست
تصویر تبست
((تَ بَ))
تباه و ضایع، از کار افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
((تَ عَ))
پیروی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلعت
تصویر تلعت
((تَ عَ))
نشیب، سرازیر، سیل گیر، دهانه رودخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعض
تصویر تبعض
((تَ بَ عُّ))
پاره پاره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
پیامدها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، فرمانبری
فرهنگ واژه فارسی سره
مشروطیّت، مطابقت
دیکشنری اردو به فارسی