جدول جو
جدول جو

معنی تبع - جستجوی لغت در جدول جو

تبع
پیروی کردن، تبعیت
تصویری از تبع
تصویر تبع
فرهنگ لغت هوشیار
تبع
پیروی، کنایه از نتیجه، جمع تابع، تابع
تصویری از تبع
تصویر تبع
فرهنگ فارسی عمید
تبع
((اِمص. اِ.))
پیروی، پس روی
تصویری از تبع
تصویر تبع
فرهنگ فارسی معین
تبع
((تَ بَ))
جمع تابع، پیروان، چاکران
تصویری از تبع
تصویر تبع
فرهنگ فارسی معین
تبع
((تُ بَّ))
عنوان پادشاهان یمن، جمع تبابعه
تصویری از تبع
تصویر تبع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبعه
تصویر تبعه
تابعات و پیروان عاقبت بد، شکنجه عاقبت بد، شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعل
تصویر تبعل
شوهر داری کتخدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعق
تصویر تبعق
باران تند، بناگاه سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعض
تصویر تبعض
پاره پاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعص
تصویر تبعص
تلواسگی (اضطراب برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعث
تصویر تبعث
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
اتباع، جمع تابع، تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
عاقبت بد، نتیجۀ ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
((تَ بَ عِ))
جمع تابع، پیروان، اهالی یک مملکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعض
تصویر تبعض
((تَ بَ عُّ))
پاره پاره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
((تَ بِ عَ))
نتیجه ناگوار، نتیجه بد، رنج، سختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تتبع
تصویر تتبع
پیروی کردن، متابعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبع
تصویر متبع
آنکه از او پیروی کنند، آنچه در پی آن بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتبع
تصویر تتبع
امری یا موضوعی را به دقت مطالعه کردن، تفحص، تبعیت کردن، پیروی کردن، دنبال کردن، در پی چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
پیشرو پیشوا پیرو آنچه که در پی آن رفته باشند کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند پیشوا مقتدا: ... الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست. . ، جمع متبعین در پی رونده پیرو جمع متبعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتبع
تصویر تتبع
((تَ تَ بُّ))
در پی رفتن، جستجو کردن، تحقیق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبع
تصویر متبع
((مُ تَّ بِ))
در پی رونده، پیرو، جمع متبعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبع
تصویر متبع
((مُ تَّ بَ))
آن چه که در پی آن رفته باشند، کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند، پیشوا، مقتدا، جمع متبعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبع
تصویر متبع
تابع، پیرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابع
تصویر تابع
پیرو، پردازه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بتع
تصویر بتع
می انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبع
تصویر طبع
سرشت، منش، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربع
تصویر ربع
چهارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبع
تصویر سبع
دد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربع
تصویر ربع
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبع
تصویر سبع
جزئی از هفت، یک هفتم از چیزی حیوان درنده، دد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبع
تصویر خبع
پنهان کردن، بریدن گریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربع
تصویر تربع
چهار زانویی چهار زانو نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزبع
تصویر تزبع
خشمگین شدن، بد خلق شدن
فرهنگ لغت هوشیار