- تبع
- پیروی کردن، تبعیت
معنی تبع - جستجوی لغت در جدول جو
- تبع
- پیروی، کنایه از نتیجه، جمع تابع، تابع
- تبع ((اِمص. اِ.))
- پیروی، پس روی
- تبع ((تَ بَ))
- جمع تابع، پیروان، چاکران
- تبع ((تُ بَّ))
- عنوان پادشاهان یمن، جمع تبابعه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تابعات و پیروان عاقبت بد، شکنجه عاقبت بد، شکنجه
شوهر داری کتخدایی
باران تند، بناگاه سخن گفتن
پاره پاره شدن
تلواسگی (اضطراب برهان)
روان شدن
عاقبت بد
اتباع، جمع تابع، تابع
عاقبت بد، نتیجۀ ناگوار
پیروی کردن، متابعت کردن
آنکه از او پیروی کنند، آنچه در پی آن بروند
امری یا موضوعی را به دقت مطالعه کردن، تفحص، تبعیت کردن، پیروی کردن، دنبال کردن، در پی چیزی رفتن
پیشرو پیشوا پیرو آنچه که در پی آن رفته باشند کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند پیشوا مقتدا: ... الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست. . ، جمع متبعین در پی رونده پیرو جمع متبعین
((مُ تَّ بَ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه که در پی آن رفته باشند، کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند، پیشوا، مقتدا، جمع متبعین
تابع، پیرو
پیرو، پردازه
می انگبین
سرشت، منش، چاپ
چهارک
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
جزئی از هفت، یک هفتم از چیزی حیوان درنده، دد
پنهان کردن، بریدن گریه
چهار زانویی چهار زانو نشستن
خشمگین شدن، بد خلق شدن