- تبذر
- زرد شدن آب گندیدن آب
معنی تبذر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیرگی، زبردستی
آل، نسب
پرهیز کردن
استوار نگردیدن امر، عذر آوردن
دودمان و خویشاوندان و بمعنای هلاک
پیش از وقت حاجت خواستن
فرمانبرداری
پراکندن، باد دستی ریخت و پاش، فراخر فتاری -1 پراکندن پریشان ساختن، باد دست بودن دست بباد بودن، فراخ روی فراخ رفتاری، جمع تبذیرات
ناخویشتن داری، عمل نفس خویشتن کردن، لباس کهنه پوشیدن
گردنکشی بی فرمانی
باریدن ابر
ماهر شدن در علم، دریا شدن در علم، بسیار دانستن
تقدم، پیش شدن
فراخیدن، فراخدانشی، فراخداراکی
سر کشی، سر مستی سرکشی کردن سرمستی کردن، سرکشی، جمع تبطرات
نیک نگریستن، تامل کردن
مرغ انجیر خوار
دهل و نقاره
پرگردیدن
زیان، تنبلی، مرگ و میر
پارسی تازی گشته شبدر از گیاهان
زیاد و بیهوده خرج کردن، اسراف
بینا شدن، نگریستن در چیزی، بینایی
اصل و نسب، نژاد، خاندان، دودمان، برای مثال چو اندر تبارش بزرگی نبود / نیارست نام بزرگان شنود (فردوسی - لغت نامه - تبار)
هلاک، دمار
هلاک، دمار
کسی که مال خود را بیهوده خرج کند، اسراف کننده
دشوار شدن، عقب ماندن از کاری، امتناع ورزیدن، عذر آوردن
بسیار دانا بودن، در امری علم و اطلاع بسیار داشتن، مهارت
درباختن و ترک کردن چیزی، برای مثال چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی - ۷ حاشیه)
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
اسراف کننده و بی محل و بیدریغ خرج کننده