جدول جو
جدول جو

معنی تبدع - جستجوی لغت در جدول جو

تبدع(اِ تِ)
مبتدع گردیدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اهل بدعت شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نو آوردن: ایاکم والتبدع و التنطع و علیکم بالامر القدیم. (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 153)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبدد
تصویر تبدد
متفرق شدن، پریشان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبدل
تصویر تبدل
عوض شدن، بدل شدن، دگرگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبرع
تصویر تبرع
نیکویی کردن محض رضای خدا، کاری برای ثواب انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباع
تصویر تباع
پیروی کردن، دنبال کسی رفتن، از پی کسی رفتن
تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبدع
تصویر مبدع
کسی که چیزی را کشف و آشکار کند، کسی که چیز تازه ای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد، سازندۀ چیزی بی مثل و بی نظیر، پدید آورندۀ هست از نیست، هستی بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ)
تازه تر. نوآئین تر. شگفت تر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ظریف شدن کودک. (تاج المصادر بیهقی). ظریف و ملیح و زیرک شدن کودک. (از قطر المحیط). تظرف. (از اقرب الموارد). ظریف و ملیح گردیدن کودک. (از ناظم الاطباء). بمعنی بزع الغلام است،ظریف و ملیح خواست کودک. (منتهی الارب) ، بزرگ شدن شر. (تاج المصادر بیهقی). بزرگ گردیدن شر. (از قطر المحیط). بزرگ شدن فتنه و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برانگیخته شدن شر. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). به هیجان آمدن فتنه و بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تهدید کردن شر که هنوز واقع نشده است. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشع. (قطر المحیط). بشاعت نمودن. (از قطر المحیط). رجوع به بشع و بشاعت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شَ)
شهری است به دیار فهم. (منتهی الارب) (آنندراج). شهری است بحجاز در دیار فهم. قیس بن العیزاره الهذلی گفته است:
اباعامر انا بغینا دیارکم
و اوطانکم بین السفیر و تبشع.
(از معجم البلدان ج 2 ص 363)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
عرق اندک اندک بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی) : تبصع عرق از تن، اندک اندک خوی برآوردن از بنهای موی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مصحف تبضع. (اقرب الموارد). رجوع به تبضّع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
رفتن عرق. (تاج المصادر بیهقی). روان شدن خوی. رجوع به تبصع شود، شکافته شدن جلد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
و تلک فضیله فیها تأس
تبعد عنک تعییرالعدات.
محمد بن عمر انباری.
رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195 شود.
- تبعد نتیجه، نزد بلغاء آن است که میان مقدمه و نتیجه بسیار الفاظ معترض افتد. مثاله:
گفتمش ای ماهروی دلربای راستین
کز لطافت بهتری از صد هزاران حور عین
سروقد خد همچو مه شکرلب کبک خرام (کذا)
از وفور مکرمت آخر بسوی من ببین.
(جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 130)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چیزی بدادن که واجب نباشد بدادن آن. (تاج المصادر بیهقی). تبرع بعطاء، دهش کردن بی آنکه آن دهش واجب باشد بر وی. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی و کردن کاری که واجب نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). چیزی بکسی دادن که واجب نباشد دادن آن. (زوزنی) : یقال فعله متبرعاً، یعنی کرد آن را بنظر ثواب. (منتهی الارب). و فعله متبرعاً، ای متطوعاً او تطوعاً من غیر ان یندب الیه. (قطرالمحیط). تبرع فلان بالعطاء، ای تفضل بما لایجب علیه و قیل اعطی من غیر سؤال. قال الزمخشری کانه یتکلف البراعه فیه والکرم. و فی الصحاح: فعله متبرعاً، ای متطوعاً و هو من ذلک. (تاج العروس ج 5 ص 273) ، عطا کردن بدون چشم داشت عوضی. (از اقرب الموارد) : فعله متبرعاً او تبرعاً، ای من غیر طلب الیه کانه یتکلف البراعه فیه والکرم. (اقرب الموارد) ، نیکویی کردن. (دهار) ، گاهی مجازاً بمعنی عبادت نفل آید. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَدْ دِ)
نو بیرون آورنده و مبتدع. (آنندراج). مخترع. مصنف. مخترع. بدعت گذارنده. (ناظم الاطباء) ، افسانه گو. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتدع و تبدع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبضع
تصویر تبضع
خویروانی (روان شدن عرق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبدع
تصویر خبدع
وزغ درختی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدع
تصویر تخدع
بتکلف فریفتن و خدعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدع
تصویر تصدع
پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرع
تصویر تبرع
عطا کردن، بدون چشم داشت عوضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیع
تصویر تبدیع
نو آور خواندن نو آور دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدح
تصویر تبدح
خوشخرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدع
تصویر مبدع
اختراع کننده، آفریننده اختراع شده، آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدی
تصویر تبدی
بیابان نشینی، بر آمدن، آشکار شدن آشکار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدل
تصویر تبدل
دگرگون گردیدن، عوض شدن، تبدیل، تحویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدد
تصویر تبدد
پراکنده شدن، پریشان گردیدن، چیزی را بخش بخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدخ
تصویر تبدخ
گردنکشی کردن، بزرگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبدع
تصویر متبدع
نو آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبدع
تصویر شبدع
کژدم، زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیع
تصویر تبیع
گوساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرع
تصویر تبرع
((تَ بَ رُّ))
برای رضای خدا کار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبدد
تصویر تبدد
((تَ بَ دُّ))
متفرق شدن، پریشان گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبدع
تصویر مبدع
((مُ دِ))
کسی که چیز تازه ای بیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبدل
تصویر تبدل
((تَ بَ دُّ))
دگرگون شدن، بدل شدن
فرهنگ فارسی معین