- تبخیل
- تهمت زدن کسی را، بخیل خواندن کسی را
معنی تبخیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگرگونی
عیب کردن
بدل کردن، عوض کردن چیزی به چیزی، تحویل و تعویض
بخور کردن به چیزی، بخار شدن، تغییر حالت از مایع به بخار
غلبه کردن و خاموش گردانیدن، ساکت کردن، بی عقلی و حماقت
اثر تب گرم بود که بر لب پدید آید
بزرگ شمردن، احترام کردن
از دنیا بریدن و بخدا گرویدن
نیک تر کردن
در آمیختن
پیش شدن
مانده گردیدن درماندگی
باطل کردن
پوست باز کردن
مکروه داشتن
تبتل، از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
تغییر حالت جسم مایع به بخار در اثر حرارت
تغییر چیزی به جای چیز دیگر، عوض کردن شخصی با شخص دیگر
باطل کردن
عارضۀ حاد ویروسی که به صورت تاول هایی در اطراف دهان ظاهر می شود
Evaporation, Vaporization
испарение
Verdunstung, Verdampfung
випаровування
parowanie, odparowanie
evaporação, vaporização
evaporazione, vaporizzazione