پوست باز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برهنه کردن کسی را از جامه اش. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تبصلوه، بسیار سؤال کردند از وی تا سپری شد آنچه نزد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تبصل چیزی، دوچندان شدن آن، چنانکه دوچندانی پوست پیاز: تبصل الشی ٔ، تضاعف، تضاعف قشر البصله. (از اقرب الموارد)
پوست باز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برهنه کردن کسی را از جامه اش. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تبصلوه، بسیار سؤال کردند از وی تا سپری شد آنچه نزد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تبصل چیزی، دوچندان شدن آن، چنانکه دوچندانی پوست پیاز: تبصل الشی ٔ، تضاعف، تضاعف قشر البصله. (از اقرب الموارد)
گردآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجمع چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، ثابت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثابت شدن چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحصل از مسأله ای، رهایی جسته شدن از آن: تحصل من المسئله کذا، استخلص. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
گردآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجمع چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، ثابت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثابت شدن چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحصل از مسأله ای، رهایی جُسته شدن از آن: تحصل من المسئله کذا، اُستخلص. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)