جدول جو
جدول جو

معنی تبثیق - جستجوی لغت در جدول جو

تبثیق
(اِ تِ)
پاره کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). درانیدن کنارۀ نهر. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توثیق
تصویر توثیق
محکم کردن، استوار کردن، ثقه معرفی کردن، کسی را ثقه دانستن و به او اعتماد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
منت نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : بسقه ، طوّله ، تقول: لاتبسق علینا، ای لاتطوّل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تبنیق الودی، پیوندکردن نهال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مجروح کردن پشت کسی را بتازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره کردن پشت کسی را بتازیانه. (قطر المحیط) ، در گردن و عهدۀ کسی کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) ، بنیقه (گریبان) ساختن برای پیراهن، فراخ دهان و تنگ دنباله ساختن ترکش را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تبنیق کتاب، بستن آن: اذا فرغت من قراءه الکتاب فبنقه و لاتضعه غیرمبنق. (اقرب الموارد) ، اقامت کردن در مکان، جمع کردن و آراستن سخن خود را، بربافتن دروغ و آراستن آن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
استوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محکم و استوار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، معتمد داشتن و ثقه گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ثقه خواندن. ثقه گفتن. ثقه شمردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
تباه گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درانیدن سیل کنارۀ نهر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکستن کنارۀ نهر تا آب از آن منشعب شود و به اطراف پراکنده شود. (از قطر المحیط) ، زوداشک گردیدن چشم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آشکار کردن. (تاج المصادر بیهقی). سخت آشکار کردن حدیث. (زوزنی). پراکندن و فاش کردن خبر. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پراکندن کار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بثع برآوردن زخم و آن گوشت پاره ای باشد مثال دندان. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چشم فراخ باز کردن و یا تیز نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو گشادن هر دو چشم را و تیز نگریستن ، زینت دادن خانه را و منقش کردن آن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آراسته شدن و زینت گرفتن زن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سفر دور و دراز کردن، استبدادکردن در گناهان، دشوار شدن کار بر کسی. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده و متفرق ساختن چیزی را. (از قطر المحیط) ، پراکنده ساختن مال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراوان شدن پشه در مکانی، یا رفتن پشه بدانجا. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکافتن. (تاج المصادر بیهقی). شکافتن خیک و جز آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). بعق زق الخمر تبعیقاً، شکافت خیک شراب را. (ناظم الاطباء) ، بعق الجمل، نحر کرد شتر را. (ناظم الاطباء). حدیث: یبعقون لقاحنا،ای ینحرون ابلنا و یسیلون دمأها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نحر میکنند شتران ما را و میریزند خون آنها را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اصلاح نمودن چاه زمین نرم را به تخته های ساج. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ ظَ)
دمیدن در بوق. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلثیق
تصویر تلثیق
تباهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبنیق
تصویر تبنیق
دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریق
تصویر تبریق
آراستگی، زیور بافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسیق
تصویر تبسیق
منت نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توثیق
تصویر توثیق
استوار و محکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توثیق
تصویر توثیق
((تُ))
اطمینان کردن
فرهنگ فارسی معین
اعتباربخشی، اعتبار سنجی، تأیید، تصویب، تأییدیّه
دیکشنری اردو به فارسی