جدول جو
جدول جو

معنی تباعت - جستجوی لغت در جدول جو

تباعت
پیروی کردن، از پی کسی رفتن
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
فرهنگ فارسی عمید
تباعت
(اِظْ)
تباعه. دنباله روی: حکم سلطان را انقیاد نمودند و بطاعت و تباعت دست بصفقۀ بیعت یازیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 339). بشرایط تباعت و استمرار بر قضیت عبودیت... قیام کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 440). رجوع به تباعه شود
لغت نامه دهخدا
تباعت
پیروی کردن
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
فرهنگ لغت هوشیار
تباعت
((تَ عَ))
پیروی کردن
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباع
تصویر تباع
پیروی کردن، دنبال کسی رفتن، از پی کسی رفتن
تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
عاقبت بد، نتیجۀ ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
تبعت ها، عاقبتهای بد، نتیجه های ناگوار، جمع واژۀ تبعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
پس روی عمل کسی کردن و در پی یکدیگر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). متابعه. (منتهی الارب). الولاء فی العمل. (اقرب الموارد). متابعت
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود
لغت نامه دهخدا
(تَبِ عَ)
تبعه. عاقبت بد: خواجه بدیوان وزارت آمد و احمد را بخواندند سخت بترسید از تبعتی دیگر که بدو بازخورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 و چ فیاض ص 267). بعجب بماندم از حرص و مناقشت با یکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم و بیست سال برآمد و هنوز در تبعت آنم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 615). اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کاری تمام...باشد. (کلیله و دمنه). چون صورت حال بشنید معلوم کرد که آن زلت چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه. (مقامات حمیدی). رجوع به تبعه شود
لغت نامه دهخدا
(طِ عَ)
شمشیرسازی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فن چاپ. فن طبع
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
همراهی و پیروی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
از یکدیگر دور شدن. (زوزنی). دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از همدیگر دور شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). ضد تقارب. (اقرب الموارد). دوری. (ناظم الاطباء) ، دور از حقیقت. دوراز واقع. دروغ گونه: نظم این آیات پیش از استنباط رویت چون تباعدی می نماید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
جماع نمودن و ملاعبت کردن زن و شوی باهم. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
از پی فراشدن یا با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن کسی را و در پی کسی رفتن و لاحق گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس روی کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). پیروی کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). رجوع به تباعت شود
لغت نامه دهخدا
(تِ عَ)
عاقبت بد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبعه. (منتهی الارب). تبعت
لغت نامه دهخدا
اباعه. عرضه کردن چیزی را برای بیع
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
پیروان، لوازم چیزی، گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد، تبعات اقتحام، کنایه از رنجها و مشقتها. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ)
جمع واژۀ تبعه. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. (کلیله و دمنه). رجوع به تبعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تباعه
تصویر تباعه
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعل
تصویر تباعل
جماع نمودن، ملاعبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
از یکدیگر دور شدن، دور از حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
عاقبتهای بد پیروان، لوازم چیزی پیروان، لوازم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباعت
تصویر طباعت
فن چاپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
((تَ عُ))
از یکدیگر دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعت
تصویر تبعت
((تَ بِ عَ))
نتیجه ناگوار، نتیجه بد، رنج، سختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباعت
تصویر طباعت
((طِ عَ))
چاپ کردن، شمشیرسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
پیامدها
فرهنگ واژه فارسی سره
دوری، واگرایی
متضاد: هم گرایی، از هم دور شدن، دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن
متضاد: تقارب، تقارن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیامدها، عواقب، نتایج
فرهنگ واژه مترادف متضاد