جدول جو
جدول جو

معنی تایاباد - جستجوی لغت در جدول جو

تایاباد
تایاباذ، قریه ای در بوشح از اعمال هرات، (انساب سمعانی ورق 102 ب) (معجم البلدان ج 2 ص 357)، در مرآت البلدان ج 1 ص 337 این کلمه به تصحیف تایاد آمده است، رجوع به تایباد، طایباد، طیبات و تایب آباد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریاباد
تصویر آریاباد
(پسرانه)
آریاپاد نگهبان قوم آریایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تایب آبادی، زین الدین ابوبکر تایبادی، در علوم ظاهری شاگرد نظام الدین هروی بود و از شیخ الاسلام احمد النامقی تربیت روحانی یافت و ملازمت تربت مقدسۀ وی داشت وبابامحمود طوسی را در طوس ملاقات کرد و با وی مکاتبت داشت، عمادالدین زوزنی در تاریخ وفات او گفته است:
سنه احدی و تسعین بود تاریخ
گذشته هفتصد از سلخ محرم
شده نصف النهار از پنجشنبه
که روح پاک مولانای اعظم
سوی خلد برین رفت و ملائک
همه گفتند از جان خیر مقدم،
رجوع به نفحات الانس جامی چ کتابفروشی سعدی صص 498-500 و رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 401 و مجمل فصیح خوافی در حوادث 782 و791 و تذکرۀ دولتشاه و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 316، 430، 543 و شدالازار چ قزوینی و اقبال صص 119-120 حاشیۀ 4 و ظفرنامۀ شرف الدین علی یزدی ج 1 ص 312 و حافظشیرین سخن تألیف دکتر معین ج 1 صص 188-191 شود
لغت نامه دهخدا
نابونده، ناموجود، معدوم: اعدام، نایابان گردانیدن چیزی، (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی شمال بیرجند کنار راه شوسۀ مشهد. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. کلاته زیر و مزرعه کربلائی تاجر جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به تایاباد است، رجوع به تایاباد و تایابادی ابراهیم بن محمد و رجوع به تایب آبادی شود
لغت نامه دهخدا
موضعی بود در طسوج فیستین از رستاق ساوه، (تاریخ قم ص 114)، مزرعۀ تاجیکاباد دروازۀ قم، (تاریخ قم ص 140)، و رجوع به همان کتاب ص 118 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 9000گزی شمال بوکان و 1500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب، جلگه، معتدل و مالاریائی است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از سیمین رود، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی جاجیم بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
این نام دوبار به همین صورت در تاریخ سیستان چ بهار آمده است:... جهت امارت سیستان ونیه و فراه و قلعۀ کاه و بست و تکناباد و تمامی رود... در سال ششصد و هشتاد و سه. (تاریخ سیستان چ ص 406). فرستادن لشکر منصور به ولایت گرمسیر و حوالی بست و تکناباد و جماعتی دزدان و رنود را برانداختن. (تاریخ سیستان ایضاً ص 408). و ظاهراً تصحیفی از تکین آباد است. رجوع به تکین آباد شود
لغت نامه دهخدا
از دیهای وازکرود قم، و یقال، مزرعۀ مبارکاباد. (تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یا)
علی آباد. نام چندین قریه است در نواحی ری. یکی از آنها در زیر قلعۀ طبرک واقع شده و بقیه در اطراف و حوالی ری است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به تایباد، رجوع به تایباد و تایب آبادی و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
دیهی، از ماوین همدان ناحیۀ دوم از ماوین چهل ویک پاره دیه است و دیه درودا و آقاباد و تبعاباد... (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ص 72)
لغت نامه دهخدا
(هَِ جْ جی کَ دَ)
مقابل پائین باد، مقابل زیرباد، (یادداشت مؤلف)،
- امثال:
بسیار خوشبویی بالاباد هم بنشین
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از باخرز و از آن جا است عارف مرشد شیخ زین الدین پیر امیر تیمور صاحب قران، و اصل در آن تایب آباد بوده و تایباد مخفف آن است، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 430 و 543 و شدالازار چ قزوینی و اقبال صص 119-120 حاشیۀ 4 و ناظم الاطباء، رجوع به تایاباد، تایاباذ، طایباد، طیبات و تایب آباد و تایبادی و تایبادی (زین الدین ابوبکر) شود
لغت نامه دهخدا
ابراهیم بن محمد تایابادی مکنی به ابوالعلاء فقیه و پیشوای کرامیه بود، حافظ ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبهاﷲ دمشقی و دیگران از وی روایت کرده اند، (معجم البلدان ج 2 ص 357)، رجوع به انساب سمعانی ورق 102 ب شود
لغت نامه دهخدا
کلمه فعل یعنی شدنی میشود، (ناظم الاطباء)، یعنی هرچه میشود بشود، (آنندراج)، هرچه باید بشود میشود، (ناظم الاطباء)، هرچه باداباد، علی اﷲ، فرخی گوید:
چنان نمود ملک را که ره بدست چپ است
برفت سوی چپ و گفت هرچه باداباد،
حافظ فرماید:
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد،
باد و ابر است این جهان افسوس
باده پیش آر هرچه باداباد،
رودکی،
بگیرم پند تو بر یاد از این بار
بکوشم هرچه باداباد از این بار،
نظامی،
هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم (مثل)، (از فرهنگ نظام)، این ترکیب غالباً با هرچه استعمال میشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نایابان
تصویر نایابان
ناموجودمعدوم: اعدام نایابان گردانیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باداباد
تصویر باداباد
یعنی هر چه میشود بشود، هر چه باید بشود میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باداباد
تصویر باداباد
شدنی می شود، هر چه باید بشود می شود، علی الله (این ترکیب غالباً با «هرچه» استعمال می شود)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
Everlastingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
éternellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از دهات بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
eternamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
selamanya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
ตลอดกาล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
eeuwig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
ewig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
eternamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
eternamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
永远
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
wiecznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
вічно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
вечно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تا ابد
تصویر تا ابد
अनंतकाल तक
دیکشنری فارسی به هندی