جدول جو
جدول جو

معنی تأنق - جستجوی لغت در جدول جو

تأنق
(اِ)
نیک نگریستن در کاری تا نیکو بکنی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). تأنق در کار یا سخنی، انجام دادن با اتقان و حکمت. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). تأنق در کاری، ریزه کاری کردن در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و اگر بسزا در این کار بنظر و فکر و عاقبت اندیشی تأملی و تأنقی کنند معلوم گردد. (جهانگشای جوینی). که بمرور شهور و احوال نقش آن بر چهرۀ روزگار باقی خواهد ماند. تأنقی وتدبیری واجب داند. (جهانگشای جوینی). استادان چربدست در تحسین و تزیین اساس و وضع قواعد آن صنعتهای بدیع و تأنق های غریب نموده. (ترجمه تاریخ یمینی). خامه های نقاشان از تحسین و تزیین آن عاجز آید و بغایت تأنق و تنوق آن نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، تأنق در باغ، خوش آمدن کسی را مرغزار. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن بباغ وپسندیدن آن. (از اقرب الموارد) ، تأنق مکان، پسندیدن آنرا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). دوست داشتن آنرا. (از قطر المحیط). پسندیدن آنرا و دل بستن بدان چنانکه از آن مفارقت نکنند. (از اقرب الموارد) ، جستجو کردن چیز انیق و دل انگیز. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانق
تصویر تانق
تتبع کردن، در کار خود ریزه کاری کردن، گفتار و کردار خود را محکم و متقن انجام دادن، از روی حکمت کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
انس گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ضد توحش. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خو گرفتن به چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). آرام یافتن به چیزی و رفتن وحشت از او. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، انسان گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تأنس درنده، احساس کردن آن شکار را از دور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تأنس دد به چیزی، خو گرفتن بدان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تنگ شدن سینه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یعنی غمگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأزل صدر. (اقرب الموارد). رجوع به تأزل شود، تنگ آمدن در جنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
آمدن از افق. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : تأفق بنا، اتانا من افق، جأنا من افق، آمد ما را از افق
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
درخشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). درخشیدن و روشنائی دادن. (از اقرب الموارد) ، تألق زن، زینت دادن زن خود را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، تألق زن، دامن برچیدن خصومت را، و آماده گشتن شر را و بلند کردن سر خود را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آماده شدن خصومت را. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
مؤنث شدن اسم. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء). ماده گردیدن یا مؤنث شدن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، نرم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأنث بکسی. نرم گردیدن و سخت گیری نکردن به وی. (از اقرب الموارد). تأنث به کسی، نرمی کردن و آسان گیری نسبت به وی. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
عار و ننگ داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). ضجرت. بیزاری. دلتنگی. (از دزی ج 1 ص 41) : شار از سر ضجرت و تحکم و تأنف از بی مبالاتی غلام طیره شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 تهران ص 345). از این احوالات و مقالات تأنف نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 431) ، راغب شدن زن از بارداری بمأکولات گوناگون و نوبه نو. گویند: انها لتتأنف الشهوات. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ویار کردن زن در آبستنی، تأنف طعام، نخوردن از آن چیزی. (از قطر المحیط) ، تأنف دوستان را، طلب کردن ایشان را در حالی که کراهت داشته باشند و با هیچ کس آمیزش نکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ ءَنْ نِ)
نازک و باریک و لطیف، نازک طبع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأنق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنین. خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راضی کردن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگ کردن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ نمودن. (فرهنگ نظام). انتظار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهسته کردن. (فرهنگ نظام). درنگی. سستی نمودن. (منتهی الارب). بمعنی درنگ و دیر، و نوشته اند که این مأخوذ از ’اناء’ است که بکسر اول باشد بمعنی درنگ و دیر در وقت چیزی یافتن. (آنندراج) (غیاث اللغات). آهسته کاری، مقابل شتابزدگی. حلم: التأنی من الرحمن. و اگر شاه در این معنی تأنی نفرماید و... همچنان مغبون شود. (سندبادنامه ص 85)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
در شگفت آوردن. (منتهی الارب)) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
بازایستادن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعوق. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازداشته شدن. (تاج المصادربیهقی) (اقرب الموارد). بند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، توبه کردن از گناه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تأبق الشی ٔ، انکار کرد آنرا. (منتهی الارب) ، کناره کرد از آن چیز. (ناظم الاطباء). کنار گرفتن. (منتهی الارب). و قیل تأبق، اذا فعل فعلاً خرج به عن الاباق کتأثم اذا فعل فعلاً خرج به عن الاثم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
آرزومند شدن، بدخو شدن. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پر شدن مشک از آب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پر شدن مشک. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اندوهناک گردیدن، پرخشم شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تأق فلان، سرشار شدن وی از خشم یا اندوه و شتافتن وی ببدی. (از قطر المحیط). تأق مرد، سرشار شدن وی از خشم و غیظ و شتافتن وی. و از امثال عرب است: انت تئق و انا مئق و کیف نتفق، تو شتاب ببدی داری و من شتاب بگریه، و مثل را در موردی آورند که دو تن توافق اخلاقی نداشته باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به تئق شود
لغت نامه دهخدا
در کار خود ریزه کاری کردن در کاری نیکو نگریستن تا خوب انجام شود، ریزه کاری، جمع تانقات
فرهنگ لغت هوشیار