جدول جو
جدول جو

معنی تأثر - جستجوی لغت در جدول جو

تأثر
(اِضْ)
بر اثر رفتن. (منتهی الارب). پس چیزی رفتن. (آنندراج) ، پذیرفتن اثر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قبول اثر کردن. (ناظم الاطباء). نشان ماندن در چیزی. (آنندراج). رجوع به تأثیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاثر
تصویر تاثر
اثر پذیرفتن، قبول اثر کردن، اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ءَثْ ثِ)
پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تأثر شود.
- متأثر شدن، غمگین شدن: شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. (سندبادنامه ص 76).
- متأثر کردن، غمگین کردن.
- متأثر گردیدن، اثر پذیرفتن.
- ، اندوهگین شدن: مردم در ایام دولت از نکبات متأثر نگردد... (مرزبان نامه).
- متأثر گشتن، متأثر گردیدن. رجوع به ترکیب قبل شود.
، برگزیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
در تداول فارسی امروز، تأثرآور، غم انگیز. رجوع به تأثر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
در تداول فارسی امروز، غم انگیز و تأثرانگیز. رجوع به تأثر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
بانگ برزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ ثَ)
اثر:
کیمیایی که از او یک مأثری
بر دخان افتاد گشت او اختری.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
واپس شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان علامۀ جرجانی). پس ماندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). آخر افتادن. (فرهنگ نظام). ضد تقدم و متأخر ضد متقدم باشد، درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
مشتعل شدن آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ازار پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (دهار) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بعض گیاه بعض دیگررا تقویت کردن و بهم پیچیدن و سخت شدن:
تأزر فیه النبت حتی تخایلت
رباه و حتی ماتری الشاء نوّما.
(اقرب الموارد).
، دراز شدن و قوی گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
بهانه کردن، درنگ کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
ملازم شدن زن خانه را. (تاج المصادر بیهقی). خانه نشین شدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناکدخدا ماندن زن در خانه پدر و مادر خودتا مدتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأطر زن، اقامت کردن وی در خانه خود. (از قطر المحیط) ، خود را در بند داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأطر مرد در مکان، زندانی شدن وی در آن. (از قطر المحیط) ، به دودرآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). خم گردیدن نیزه و کج شدن آن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأطر نیزه در پشت آنان، خم شدن و کج شدن آن. (از اقرب الموارد) ، تأطر چیز، کجی و اعوجاج آن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
اکره کندن. (منتهی الارب) (آنندراج). یعنی گود کندن. (آنندراج). گوها بزمین فروبردن درخت نشاندن را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). گودال کندن و گود کردن زمین برای نشانیدن درخت. (ناظم الاطباء). تأکر زمین، حفره کندن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
یکدیگر را فرمودن. (تاج المصادر بیهقی). تسلط و تحکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : تأمر القوم، حکم کرد بعض آن مر بعض را. (منتهی الارب). امیری کردن. (زوزنی) ، مشورت کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشن پذیرفتن خرما. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (از منتهی الارب) (زوزنی) (از اقرب الموارد) : تأبر النخل، پذیرفت خرمابن بار رایعنی گشن و اصلاح را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
اثاث گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار شدن کالا. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یافتن مال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
احاطه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد چیزی درآمدن. (زوزنی) ، نهان خانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لازم گرفتن، الفت کردن، الحاح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) ، همواره برانگیختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بن گرفتن و محکم و استوار شدن، بزرگ شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تأثل الرجل، بزرگ شد مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراهم آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد) : تأثل الشی ٔ، فراهم آمد این چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گرفتن خواربار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تأصل. (اقرب الموارد). اصلی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). اصلی کردن. (زوزنی) ، گرد آوردن مال. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تأثب. (اقرب الموارد) ، کندن چاه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فروبردن چاه. (تاج المصادر بیهقی) ، فراهم آوردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
توبه کردن از گناه و بازایستادن از آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از زوزنی) : لو لم اترک الکذب تأثماً لترکته تذمماً، بزهکار دیدن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِءْ)
اثر و نشان گذاشتن در چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نشان گذاشتن در چیزی. (آنندراج). اثر کردن. (زوزنی). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است (در فارسی). (آنندراج) : این دوستی چنان مؤکد گردد که زمانه را در گشادن آن هیچ تأثیرنماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212، چ فیاض ص 215).
ارکان موالید بدو هستی دارند
تأثیر بسی مشمر در وی حدثان را.
ناصرخسرو.
تن جفت نهانست و بفرمان روانست
تأثیر چنین باشدفرمان روان را.
ناصرخسرو.
آدمی را ز چرخ تأثیریست
چرخ را از خدای فرمانیست.
مسعودسعد.
اینهمه حشمت ز یک تأثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت برآید آشکار.
سنایی.
کشتۀ معشوق را درد نباشد که خلق
زنده بجانند و ما زنده بتأثیر او.
سعدی.
جان من زنده بتأثیر هوای لب تست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
نام وی میرزا محسن از تبریزی های متولدشده در اصفهان است. اجداد وی را شاه عباس صفوی از تبریز کوچانید و در اصفهان مسکن داد. تاریخ تولد تأثیر را بر مبنای این دو بیت:
در پنجه و پنج عمر درباختنی
یک گوهرم افتاد و نشد ساختنی
تاریخ به جاخالی دندان آمد
انداختمی یکی ز انداختنی.
در حدود سال 1060 هجری قمری دانسته اند و بنا بر تصریح تذکرۀ خوشگو بسال 1129 هجری قمری درگذشت. وی از مستوفیان دربار صفوی و چندی هم وزیر یزد بود:
چون خلاص از عمل یزد شدم
گشتم آسوده فتادم به بهشت
پی تاریخ یکی ز اهل سخن
قلم آورد و ’تخلص’ بنوشت.
چنانکه از این ابیات آشکارمی گردد وی بسال 1120 هجری قمری از خدمات دیوانی کناره گرفت و با عزت و احترام در خانه خود معتکف گشت تا برحمت ایزدی پیوست. آذر بیگدلی در آتشکده آرد: ’با وجود اینکه تخلصش تأثیر است، سخنش بی تأثیر است’. اورا دیوانی است شامل قصاید، مقطعات، مثنوی ها، غزلیات که در حدود 16435 بیت شمرده اند. رجوع به آتشکدۀ آذر (چ زوار) ص 174 و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 573 و کتاب دانشمندان آذربایجان صص 77-81 و قاموس الاعلام ترکی و تذکرۀخوشگو و تاریخ یزد آیتی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَءْ ثِ)
نعت فاعلی از مصدر استیثار. رجوع به استئثار و استیثار شود، برگزینندۀ چیزهای نیکوبرای خود نه برای یاران خود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، در تداول فارسی زبانان، متألم و متأثر و غمگین و مهموم و متفکر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اندوهگین شدن اندوهگنی سنه افسردگی، نشان پذیری، پس چیزی رفتن اندوهگین شدن، بر اثر رفتن پس چیزی رفتن، نشان پذیرفتن قبول اثر کردن، اندوهگینی، اندوه، جمع تاثرات
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه، اندوهگینی، انفعال، حزن، دلتنگی، رقت، غم، اثرپذیری
متضاد: شعف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برداشت
دیکشنری اردو به فارسی