جدول جو
جدول جو

معنی تأبر - جستجوی لغت در جدول جو

تأبر(اِ)
گشن پذیرفتن خرما. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (از منتهی الارب) (زوزنی) (از اقرب الموارد) : تأبر النخل، پذیرفت خرمابن بار رایعنی گشن و اصلاح را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ مِءْ)
برافروختگی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) : تاءبّت الجمر، برافروخت اخگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
بانگ برزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
واپس شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان علامۀ جرجانی). پس ماندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). آخر افتادن. (فرهنگ نظام). ضد تقدم و متأخر ضد متقدم باشد، درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
بتکلّف زیرک شدن، انکار نمودن، سختی کردن در حاجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ازار پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (دهار) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بعض گیاه بعض دیگررا تقویت کردن و بهم پیچیدن و سخت شدن:
تأزر فیه النبت حتی تخایلت
رباه و حتی ماتری الشاء نوّما.
(اقرب الموارد).
، دراز شدن و قوی گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
بهانه کردن، درنگ کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
ملازم شدن زن خانه را. (تاج المصادر بیهقی). خانه نشین شدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناکدخدا ماندن زن در خانه پدر و مادر خودتا مدتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأطر زن، اقامت کردن وی در خانه خود. (از قطر المحیط) ، خود را در بند داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأطر مرد در مکان، زندانی شدن وی در آن. (از قطر المحیط) ، به دودرآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). خم گردیدن نیزه و کج شدن آن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأطر نیزه در پشت آنان، خم شدن و کج شدن آن. (از اقرب الموارد) ، تأطر چیز، کجی و اعوجاج آن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
اکره کندن. (منتهی الارب) (آنندراج). یعنی گود کندن. (آنندراج). گوها بزمین فروبردن درخت نشاندن را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). گودال کندن و گود کردن زمین برای نشانیدن درخت. (ناظم الاطباء). تأکر زمین، حفره کندن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
یکدیگر را فرمودن. (تاج المصادر بیهقی). تسلط و تحکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : تأمر القوم، حکم کرد بعض آن مر بعض را. (منتهی الارب). امیری کردن. (زوزنی) ، مشورت کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تعجب نمودن، فرحناک شدن. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
تاءبﱡل ابدال آن است. (نشوء اللغه ص 34). وحشت و نفرت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خالی شدن خانه از مردم و الفت گرفتن وحوش بدان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ظاهر شدن کلف بر روی. (از اقرب الموارد). ظاهر شدن جوشهای مانند دانۀ کنجد بر روی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، دراز شدن بی زنی مرد. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کم شدن حاجت او بزنان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، همیشگی شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
بر اثر رفتن. (منتهی الارب). پس چیزی رفتن. (آنندراج) ، پذیرفتن اثر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قبول اثر کردن. (ناظم الاطباء). نشان ماندن در چیزی. (آنندراج). رجوع به تأثیر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تغیر. (از اقرب الموارد). دیگرگون شدن. (منتهی الارب). بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی) : تأبس تأبساً، متغیر گردید. (ناظم الاطباء) ، نرم شدن. (از منتهی الارب). صاحب قاموس گوید: این تصحیف است (از ابن فارس و جوهری) و صواب تأیس به یاء تحتانی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درکشیده شدن رگی که آنرا نساء گویند، تأبض شتر، بستن شتر به ریاض (لازم و متعدی است). (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چیزی در زیر بغل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ دهار) (از اقرب الموارد) (زوزنی). در کنار گرفتن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بغل گرفتن. (ناظم الاطباء). بزیر کش گرفتن، ردا بزیر دست راست درآوردن و بر دوش چپ افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (ازاقرب الموارد). درآوردن چادر زیر دست راست و انداختن آن بر دوش چپ، و به این معنی در عبادات کتب فقه مذکور است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآوردن چادر، ردا و جز آن از زیر دست راست و افکندن آن بر دوش چپ چون یونانیان و رومیان و هندوان و عرب
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازداشته شدن. (تاج المصادربیهقی) (اقرب الموارد). بند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، توبه کردن از گناه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تأبق الشی ٔ، انکار کرد آنرا. (منتهی الارب) ، کناره کرد از آن چیز. (ناظم الاطباء). کنار گرفتن. (منتهی الارب). و قیل تأبق، اذا فعل فعلاً خرج به عن الاباق کتأثم اذا فعل فعلاً خرج به عن الاثم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأبل ابل، گرفتن و برگزیدن شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تأبل ابل و جز آن، بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب خوردن گیاه تر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تأبل مرد از زن، بازایستادن مرد از جماع زن خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَصْوْ)
در پی اثر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
تکبر کردن. بزرگی نمودن، منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’اب و’، پدر گرفتن کسی را. (آنندراج) : تأبی فلان ٌ فلاناً، پدر گرفت فلان، فلان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
از ’اب ی’، گردنکشی کردن. (آنندراج). تأبی بر کسی، گردن کشی کردن از وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشن دادن خرمابن را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و طریق تأبیر نخل چنین گفته اند که خرمابن دو قسم است یکی نر و دیگری ماده، شکوفۀ ماده را می شکافند و در آن شکوفه های نر می افشانند تا بار نیک بیاورد. (منتهی الارب) ، تأبیرالزرع، اصلاح کردن زراعت را، تأبیرالقوم، هلاک گردانیدن قوم را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابر
تصویر تابر
گشن پذیری خرمای ماده
فرهنگ لغت هوشیار
از روستاهای علی آبادکتول، زمین شیب دار سراشیبی تند، زمین آفتاب گیر
فرهنگ گویش مازندرانی