جدول جو
جدول جو

معنی تاووسی - جستجوی لغت در جدول جو

تاووسی
اسب یا قاطری که به رنگ خاکستری تند و براق باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاووسی
تصویر طاووسی
رنگ سبز طلایی، به رنگ پر طاووس، دارای چنین رنگی، در علم زیست شناسی درختچه ای زینتی با شاخه های نازک سبز رنگ، برگ های باریک ساده و گل های زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونه های مختلف دارد، نوعی جامۀ رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
ریاکاری، عوام فریبی، حیله گری، صفت نسبی منسوب به سالوس، اهل ریا و سالوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داوودی
تصویر داوودی
مربوط به داوود مثلاً زره داوودی، لحن داوودی، در علم زیست شناسی نوعی گل درشت و پرپر به رنگ های سرخ، زرد و سفید، در علم زیست شناسی گیاه این گل با شاخه های راست و بلند و برگ های بریده که بلندیش تا یک متر می رسد و در تابستان و پاییز گل می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقوسی
تصویر ناقوسی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالوسی
تصویر قالوسی
قالوس، برای مثال برزند نارو بر سرو سهی، سرو سهی / برزند بلبل بر تارک گل قالوسی (منوچهری - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
(تاسْ سُ)
السّاندرو. شاعر ایتالیائی که در ’مودن’ بسال 1565 میلادی متولد شد و در سال 1635م. درگذشت. منشی مخصوص اکابر زمان و فرانسوای اول دوک مودن شد. مشهورترین آثارش منظومۀ حماسی خنده آور بنام ’قوه مضبوطه’ میباشد، اشعار دیگری نیز دارد
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سرقلعه گرمسیر ولدبیگی بخش ثلاث کرمانشاهان، دارای 150 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تارْ)
دهکده ای در درۀ شمال شرقی ’آلپ کارنیک’ نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کار خانه سیمان. 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند
لغت نامه دهخدا
منسوب به ناووس است، رجوع به نائوسی شود
لغت نامه دهخدا
(وو)
رجوع به طاوسی شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از ایل طیبی شعبه لیراوی (از ایلات کوه گیلویۀ فارس)، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 98)
لغت نامه دهخدا
محلی کنار دوراهی حرمک به زابل میان گردی چاه و شهرسوخته در 37500 گزی دوراهی حرمک واقع است
لغت نامه دهخدا
(وِ)
مرکز بلوکی است به ایالت ’سن - ا- اواز’ فرانسه و در شهرستان ’پونتواز’ واقع است. دارای 7100 تن سکنه و یک کلیسا است که سبک معماری آن گوتیک و متعلق به قرنهای 12 و 13 میلادی میباشد
لغت نامه دهخدا
برقه، پسر آمیلکار و برادر آنیبال معروف. وی در 218 قبل از میلاد در اسپانیا فرمانده کل لشکر بود و در ابتدای امر مغلوب شد و بعداً بیاری ماس نیسا پادشاه نومیدیا و اسکیپیون از سرداران روم را مغلوب و پراکنده ساخت و با عدّه و عدت فراوان بکمک برادر به ایتالیا شتافت و بدانجا مغلوب و مقتول شد و سپاهیان دشمن سر وی را از تن جدا کرده به اردوگاه برادر وی افکندند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به باروس، قریه ای از قرای نیشابور نزدیک دروازۀ شهر، (معجم البلدان) (انساب سمعانی)،
نامی است از نامهای خدای تعالی جل جلاله، (برهان)، نام حق تعالی، در اصل بارء بود و در کنز بمعنی آفریننده نوشته، (غیاث) (آنندراج)، آفریننده، (ناظم الاطباء)، بزبان عربی نامی است از نامهای حضرت سبحانه تعالی، (جهانگیری)، حضرت باری تعالی، (دمزن)، نام خدای تعالی که بار خدایا گویند و یاء آن یای وحدت است که بمعنی بزرگی و رفعت و عظمت است، (شعوری ج 1 ورق 197 برگ ب)، مأخوذ از تازی، یکی از نامهای خداوند عالمیان جل شأنه مانند حضرت باری تعالی عظمت قدرته، ترا توفیق دهد، (ناظم الاطباء)، خدا، یزدان، ایزد، حضرت باری عز شأنه، باری تعالی، باری عز اسمه، اعلال شدۀ باری ٔ است، و رجوع به مادۀ قبل شود:
او را گزید لشکر او را گزید رعیت
او را گزید دولت او را گزید باری،
منوچهری،
در ظاهر و در باطن پشت تو بود دولت
در عاجل و در آجل یار تو بود باری،
منوچهری،
ناید ز جهان هیچ کار و باری
الا که بتقدیر و امر باری،
ناصرخسرو،
شمع تو راه بیابان بردو دریا
شمع من راهنمایست سوی باری،
ناصرخسرو،
تمییز و هوش و فکرت و بیداری
چو داد خیر خیر ترا باری،
ناصرخسرو،
بی بار منت تو کسی نیست در جهان
از بندگان باری عز اسمه و جل،
سوزنی،
فان الباری ٔ جل و علا استعظم کیدهن، (سندبادنامۀ عربی ص 382)،
کودک اندر جهل و پندار و شک است
شکر باری قوت او اندک است،
مولوی،
سرشته است باری شفا در نبات
اگر شخص را مانده باشد حیات،
سعدی (بوستان)،
نه مخلوق را صنع باری سرشت
سیاه و سفید آمد و خوب و زشت،
سعدی (بوستان)،
دو چشم از پی صنع باری نکوست
ز عیب برادر فروگیر و دوست،
سعدی (بوستان)،
شکر نعمت باری عز اسمه برمن همچنان افزونتر است، سعدی (گلستان)، و ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد، (تاریخ قم ص 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناموسی
تصویر ناموسی
ساستاریک وینارتارانه، پردگی، آزرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقوسی
تصویر ناقوسی
ششم از سی آوای باربد منسوب به ناقوس
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان عجلان بن ناوس که جعفر صادق (ع) را زنده و باز گردنده می دانستند زیرا فرموده بود مرگ مرا باور مدارید
فرهنگ لغت هوشیار
غالوسی چالوسی نوایی در خنیای باستانی ایران منسوب به قالوس، نوایی است از موسیقی قدم: بزند نار و بر سر و سهی سرو سهی بزندبلبل بر تارک گل قاموسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایوسی
تصویر مایوسی
در تازی نیامده دلسردی نومیدی نا امیدی نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپوسی
تصویر کاپوسی
راهبی که از فرقه سن فرانسوا باشد کبوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاووسک
تصویر طاووسک
توروسک از پرندگان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابوتی
تصویر تابوتی
منسوب به تابوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوری
تصویر تاجوری
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاسوسی
تصویر جاسوسی
انیشگی در کوی تو انیشه همی گردم ای نگار (شهید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناووسی
تصویر ناووسی
منسوب به ناووس
فرهنگ لغت هوشیار
فیسایی: سبز زرین، تاوشی گونه ای جامه رنگین، مروارید رنگین، از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوودی
تصویر داوودی
نوعی گل درشت و پر پر به رنگ های سرخ، زرد و سفید، داودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
تملق، فریب، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقوسی
تصویر ناقوسی
نام لحن بیست و ششم از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاووسی
تصویر طاووسی
منسوب به طاوس، سبز زرین، سبز دینارگون، آن که به چند رنگ زند، نوعی جامه رنگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاووس
تصویر تاووس
طاووس
فرهنگ واژه فارسی سره
مربوط به طاووس، به رنگ طاووس، سبز براق مایل به بنفش، مطوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یأس، ناامیدی، غم زدگی
دیکشنری اردو به فارسی