- تاوستن
- مقاومت کردن
معنی تاوستن - جستجوی لغت در جدول جو
- تاوستن ((وِ تَ))
- توانستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توانستن
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
طاقت داشتن توانایی داشتن: (قالو ا طاقه لنا الیوم بجا لوت و جنوده گفتند: ما را امروز کاوستن نیست با جالوت و سپاههای وی) (کشف اسرار)
طلب کردن
فهمیدن
لازم بودن، ضروری بودن
ملحق شدن، اتصال
اثبات
جرات داشتن
پایدار ماندن، باقیماندن
طلب کردن، طلبیدن
آگاهی داشتن
توانا بودن، توانائی داشتن
اتصال دادن، متصل کردن
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
جولاهه بافنده، عنکبوت، کرم ابریشم
طاقت آوردن
(سم) قدرت قوت توانایی
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
قدرت، توانایی، برای مثال هرکه او را هست معنی کمترک / بیش بینم لاف تاواتای او (کمال الدین اسماعیل - رشیدی - تاوتا) ، تاب وطاقت
بازرستن، بازرهیدن، رها شدن
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، برای مثال خرد را و جان را که داند ستود؟ / وگر من ستایم که یارد شنود؟ (فردوسی - ۱/۵)
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن، برای مثال به جای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو - ۳۷۳) ، گر دستۀ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲ - ۴۴۹) ، نشاید خون سعدی بی سبب ریخت / ولکن چون مراد اوست شاید (سعدی۲ - ۴۴۲)
از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
پایدار ماندن، جاویدان بودن، پاییدن، برای مثال جهانا چه درخورد و بایسته ای / وگر چند با کس نپایسته ای (ناصرخسرو - ۲۵۳) ،
درنگ کردن
درنگ کردن
سنگی به رنگ روشن و دارای خلل و فرج زیاد که بر اثر رسوب مواد آهکی در بعضی چشمه ها به وجود می آید و در ساخت نمای ساختمان ها به کار می رود
طیلسان، نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، طالسان
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مثال گر از پیوند او فخریت نبود / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰)
تشخیص دادن،برای مثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸)
شناختن، توانستن
تشخیص دادن،
شناختن، توانستن
پیوند کردن، متصل کردن، به هم رسیدن، برای مثال دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را / که مدتی ببریدند و باز پیوستند (سعدی۲ - ۴۱۹) ، به هم بسته شدن، متصل شدن
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است