جدول جو
جدول جو

معنی تاوستن - جستجوی لغت در جدول جو

تاوستن
(گِرْ یَ / یِ فُ خوَرْ / خُرْ دَ)
مقاومت کردن:
عدوی تو تنست ای دل حذر کن
نتاوی با کس ار با او نتاوستی.
ناصرخسرو (دیوان ص 473)
لغت نامه دهخدا
تاوستن
مقاومت کردن
تصویری از تاوستن
تصویر تاوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تاوستن
((وِ تَ))
توانستن
تصویری از تاوستن
تصویر تاوستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تالسان
تصویر تالسان
طیلسان، نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، طالسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاواتا
تصویر تاواتا
قدرت، توانایی، برای مثال هرکه او را هست معنی کمترک / بیش بینم لاف تاواتای او (کمال الدین اسماعیل - رشیدی - تاوتا)، تاب وطاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگستن
تصویر تنگستن
فلزی خاکستری بسیار سخت و دیرگداز که مفتول های آن در مقابل کشش و حرارت مقاومت بسیار دارد، آلیاژهای آن به واسطۀ سختی و استحکام اهمیت بسیار در صنعت دارد، ولفرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مثال گر از پیوند او فخریت نبود / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰)
تشخیص دادن، برای مثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸)
شناختن، توانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراورتن
تصویر تراورتن
سنگی به رنگ روشن و دارای خلل و فرج زیاد که بر اثر رسوب مواد آهکی در بعضی چشمه ها به وجود می آید و در ساخت نمای ساختمان ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن، برای مثال به جای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو - ۳۷۳)، گر دستۀ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲ - ۴۴۹)، نشاید خون سعدی بی سبب ریخت / ولکن چون مراد اوست شاید (سعدی۲ - ۴۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکستان
تصویر تاکستان
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
(گِرْ یَ / یِ دَ گَ تَ)
مخفف توانستن و بر این قیاس است تانست و تاند و تانم. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به فرهنگ نظام شود. گیلکی ’تنستن’ (توانستن) ’. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کلمه تانست). رجوع به توانستن شود. تاند مختصر تواند باشد. (برهان) (آنندراج). تانست مخفف توانست بود. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 273 شود. تانم مختصر و مخفف توانم. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 285 شود:
به رای و حزم جهان را نگاه تاندداشت
ولی نتاند دنیاو خویش داشت نگاه.
فرخی.
چرا نتاند تاند، من این غلط گفتم
بدین عقوبت واجب شود معاذاﷲ.
فرخی.
تو چه گویی که من بیدل چون تانم گفت
مدحت خسرو عادل به چنین حال اندر.
فرخی.
نه ستم رفت بمن زو و نه تلبیسی
که مرا رشته نتاند تافت ابلیسی.
منوچهری.
کرا عقل از فضایل خلعت دینی بپوشاند
نتاندکرد از آن خلعت هگرز این دیو عریانش.
ناصرخسرو.
مرکب من بود زمان پیش از این
کرد نتانست ز من کس جداش.
ناصرخسرو.
آه و زاری پیش تو بس قدر داشت
من نتانستم حقوق آن گذاشت.
مولوی.
اختیاری هست ما را در جهان
حسن را منکر نتانی شد عیان.
مولوی.
آنکه رویانید تاند سوختن
وآنکه او بدرید داند دوختن.
مولوی.
من نیارم ترک امر شاه کرد
من نتانم شد بر شه روی زرد.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری).
جهان آفرینت گشایش دهاد
که گر وی ببندد که تاند گشاد.
سعدی.
ترا چون تانم اینجا میهمان کرد
بزندان دوستان را چون توان کرد.
امیرخسرو (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاواتا
تصویر تاواتا
(سم) قدرت قوت توانایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تن
تصویر تار تن
جولاهه بافنده، عنکبوت، کرم ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طاوس، سبز زرین سبز دینار گون، آن که بچند رنگ زند، نوعی جامه رنگین، نوعی مروارید که سفیدی او با سیاهی و سبزی و سرخی ممزوج بود، نوعی یاقوت طاوسی رنگ، گیاهی است از تیر پروانه واران که به صورت درختچه ایست که ارتفاعش به حدود 5، 1 تا 2 متر می رسد و غالبا در کنار جاده ها و اراضی سیلیسی و بایر اروپای مرکزی و آسیای صغیر و ایران می روید. این گیاه ساقه های متعدد و فراوان دارد. شاخه های جوان آن زاویه دار و بی کرک و برنگ سبز می باشد، گلهایش بزرگ و مجتمع و برنگ زرد طلایی است. میوه اش به شکل نیام و پوشیده از کرکهای بلند است. طاوسی به علت گلهای زیبا و معطری که دارد به عنوان زینتی در باغچه ها و اکثر باغهای ایران کشت می شود. برگهای آن کم است به طوری که ظاهرا گیاه عاری از برگ به نظر می رسد. گلهای طاوسی از لحاظ شکل شبیه گلهای درخت اقاقیا ولی زرد رنگ است. از شاخه های طاوسی می توان الیافی جدا کرد و از آن طناب یا پارچه های ضخیم بافت رتم ست الخدیجه ست خدیجه طاووس اسپانیایی طاووسان. توضیح از گونه های اسپارتئین را یک آلکالوئید مقوی قلب است استخراج می کنند. یا طاوس اسپانیایی. طاوسی. یا طاوسی پا کوتاه. طاوسی رنگ. یا طاوسی رنگ. گونه ای طاوسی که به صورت درختچه ایست با شاخه راست که برگ و دانه آن دارای اثر دارویی است. برگهای این گیاه بیضی شکل و نوک تیز و کناره هاو سطح تحتانی آن از کرکهای ریز و کوتاه پوشیده شده است. در برگ و دانه آن آلکالوئیدهایی به نام لوئتین و ژینستئین و گلوکزیدی بنام ژنیستوزید وجود دارد. برگ و دانه گیاه مذکور دارای اثر مسهلی است و آن در ایران در جنگلهای قره داغ به فراوانی می روید طاوسی پا کوتاه جنسات الصباغین. یا طاوسی سفید. گونه ای طاوسی که دارای گلهای سفید است. یا طاوسی صحرایی. گونه ای طاوسی که به صورت درختچه ایست به ارتفاع 5، 1 تا 2 متر که غالبا در کنار جاده ها و اراضی سیلیسی و بایر اروپای مرکزی و فرانسه و دیگر دارای ساقه های متعدد و بی کرک و سبز رنگ می باشد، برگهایش 1 تا 3 برگچه دارد و گلهایش زرد رنگ است. گیاه مذکور تقریبا دارای 150 گونه است و مخصوصا از گونه های این طاوسی است که اسپارتئین را استخراج می کنند رتم رتم صحرایی گل طاوسی طاوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویدن
تصویر تاویدن
طاقت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
توانا بودن، توانائی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
فرهنگ لغت هوشیار
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
آگاهی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
طلب کردن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایستن
تصویر بایستن
لازم بودن، ضروری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوستن
تصویر کاوستن
طاقت داشتن توانایی داشتن: (قالو ا طاقه لنا الیوم بجا لوت و جنوده گفتند: ما را امروز کاوستن نیست با جالوت و سپاههای وی) (کشف اسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانستن
تصویر مانستن
مانند شدن به چیزی، شبیه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
((نِ تَ))
توانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
فهمیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
طلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی
توانستن
فرهنگ گویش مازندرانی