خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تَراوِش، تَلابیدن، تَرابیدن، برای مِثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
دهی جزء بخش دستجرد، در شهرستان قم است که در 22هزارگزی شمال دستجرد و 11هزارگزی طغرود که راه فرعی به قم دارد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 59 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و بنشن و انار و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طغرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
چکیدن. (جهانگیری). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (آنندراج). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء). ترشیح. (مجمل اللغه). ترشح. (دهار). ترابیدن. زهیدن. پالائیدن: چه خوش بزمی که باشد جلوه گر آن رشک ماه آنجا تراود آفتاب از سایۀ برق نگاه آنجا. ملا حاجی (از آنندراج). آب می گردد دل سنگین خصم از عجز من می تراود آتش از انگشت زنهارم چو شمع. صائب (از آنندراج). نه ز کم ظرفیست گررازم تراوید از درون خس برون افتد چو آید قلزم اندر اضطراب. قاآنی
فرانسوی تراتیر چوب های ستبری که در ساختمان راه آهن به کار می رود تخته های چوبی ضخیم که در عرض راه آهن زیر ریل ها گذارند تا ریلها درمقابل عبور واگنهامقاومت بیشتری بخرج دهند