جدول جو
جدول جو

معنی تاوا - جستجوی لغت در جدول جو

تاوا
تاوه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابا
تصویر تابا
(دخترانه و پسرانه)
تابنده، تابان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوا
تصویر ساوا
(دخترانه و پسرانه)
طلا و نقره سوهان کشیده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوا
تصویر باوا
(پسرانه)
بابا (نگارش کردی: باوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارا
تصویر تارا
(دخترانه)
ستاره، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاوا
تصویر ژاوا
(دخترانه)
جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماوا
تصویر ماوا
جایگاه، مسکن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیوا
تصویر تیوا
تهور، بی پروایی، بی باکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند، غرامت، بدل، زیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوه
تصویر تاوه
تابه، ظرفی فلزی و پهن برای تف دادن گوشت، ماهی، کوکو، خاگینه و مانند آن، تاوه، ظرفی که در آن چیزی را برشته کنند یا بو دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاول
تصویر تاول
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ، برای مثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)
فرهنگ فارسی عمید
غرامت، (صحاح الفرس) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء)، جریمانه، (ناظم الاطباء)، جریمه، وجه خسارت، جبران ضرر:
به تاوانش دینار بخشم ز گنج
بشویم دل غمگساران ز رنج،
فردوسی،
تو از گنج تاوان آن بازده
بکشور ز فرموده آواز ده،
فردوسی،
همان نیز تاوان، بفرمان شاه
رسانید خسرو بدان دادخواه،
فردوسی،
لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلی بدین بزرگی از آن من بسوختند، تاوان این از شما خواسته آید، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 562)،
تنت کز بهر طاعت بد بعصیانش بفرسودی
چه عذر آری اگر فردا بخواهند از تو این تاوان،
ناصرخسرو،
بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردندو چندان که قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد و بخداوند زمین داد، (نوروزنامۀ منسوب به خیام)،
حلقه ای ار کم شود از زلف تو
خاتم جم خواه به تاوان آن،
خاقانی،
پروانه بسوخت خویشتن را
بر شمع چه لازم است تاوان،
سعدی،
در عالم حساب به این مایه زندگی
تاوان عمر از همه کس می توان گرفت،
تنها (از آنندراج)،
تاوان اگر تو لعل دهی در حساب نیست
تو دل شکسته ای نه که گوهر شکسته ای،
(از آنندراج)
- امثال:
سر را قمی میشکند تاوانش راکاشی میدهد،
گنه کنند گاوان، کدخدا دهد تاوان، (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1328)،
، عوض و بدل، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
کنی ما را همین دو روز مهمان
پس آنگه جان ما خواهی به تاوان،
(ویس و رامین)،
دو عید است ما را ز روی دو معنی
که خوشی و خوبیش را نیست تاوان
همایون یکی هست تشریف خسرو
مبارک دگر عید اضحی و قربان،
انوری،
، جرم و جنایت و زیان و گناه، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، نقص، تقصیر:
ز شاهی بر او هیچ تاوان نبود
بدآن بد که عهدش فراوان نبود،
فردوسی،
هر آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان،
فرخی،
علی تکین را کز پیش تو ملک بگریخت
هزار عدل همان بود و صدهزار همان
اگر دل از زن و فرزند نازنین برداشت
بدان دو کار نبود از خرد بر او تاوان،
فرخی،
اگر زمین برندهد تاوان بر زمین منه و اگر ستاره داد ندهد تاوان بر ستاره منه، (قابوسنامه)،
ترا اسباب عطاری فراوان
تو کناسی کنی کس را چه تاوان،
ناصرخسرو،
نیست تاوان بر سرشک ابر و نور آفتاب
گر ز خارستان و شورستان برون ناید گیا،
معزی،
گوئی از اسم نکو، مرد نکوفعل شود
نه چو بد باشد تن، اسم ورا تاوان نیست،
سنائی،
پس این تاوان اولاً خدای راست و ثانیاًرسول را و ثالثاً علی را، (کتاب النقض ص 353)،
بتو هرچند در انواع سخن تاوان نیست
اندر این شعر که گفتی زدر تاوانی،
فتوحی مروزی (در جواب انوری)،
چون من و تو هیچ کسان دهیم
بیهده بر دهر چه تاوان نهیم،
نظامی،
تا هشیارم در طربم نقصان است
چون مست شوم بر خردم تاوان است
حالیست میان مستی و هشیاری
من بندۀ آن دمم که شادی آنست،
(از جوامعالحکایات عوفی)،
گوی را گویی که ای بیچاره سرگردان مباش
گوی مسکین را چه تاوانست چوگان را بگوی،
سعدی،
گنه بود مرد ستمکاره را
چه تاوان زن و طفل بیچاره را،
(بوستان)،
اگر این مرداز قید هستی خود بازرسته است، هرچه کند مانع نیست واگر بخود گرفتار است، هرچه کند بر وی تاوان است، (رشحات علی بن حسین کاشفی)، آنچه در قمار، باخته را به برنده دادن باید، مصادره، (آنندراج)، رجوع به تاوان بودن و تاوان دادن و تاوان دار و تاوان زده و تاوان شدن و تاوان کردن و تاوان نهادن شود
لغت نامه دهخدا
گاسپار دو سولکس دو مارشال فرانسه که در سال 1509 در ’دیژون’ متولد شد و خدماتش در ’ژارانک’ و ’مون کونتور’ جالب و درخشان بود
لغت نامه دهخدا
بلوکی است به ایالت ’اندر - ا- لوار’ فرانسه و در شهرستان ’شی نون’ واقع است
شهری است در ’برن’ سویس، 3000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاوا
تصویر فاوا
شرمنده و رسوا
فرهنگ لغت هوشیار
جای بودن، مسکن خانه، جایگاه، مقام، جای اقامت و مکان سکونت رسم الخطی در فارسی برای ماوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوخ
تصویر تاوخ
قصد نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاود
تصویر تاود
کج و خمیده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوق
تصویر تاوق
باز ایستادن از کاری باز ایست کار ایست باز ایستادن از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوا
تصویر تهوا
شب پاره ای پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارا
تصویر تارا
ستاره کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
اضطراب بی طاقتی بی قراری، اندوه ملالت. 3 تیرگی روی از غم و اندوه میل بچیزها مخصوصا میل زنان آبستن بخوردن چیزها تلواسه واسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
گرفتگی و لکنت زبان را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلوا
تصویر تلوا
در پی دنبال در پی از دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
پرهیزگاری و ترس از خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
غرامت، جریمه، وجه، خسارت، جبران ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
غرامت، جریمه، عوض، بدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارا
تصویر تارا
ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
گرفتگی زبان، لکنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاوان
تصویر تاوان
جریمه، غرامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا، جریمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد