جدول جو
جدول جو

معنی تالیه - جستجوی لغت در جدول جو

تالیه
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
فرهنگ فارسی عمید
تالیه
(یَ)
تأنیث تالی، ج، توالی. (المنجد). رجوع به تالی شود
لغت نامه دهخدا
تالیه
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
فرهنگ لغت هوشیار
تالیه
((یِ))
مؤنث تالی، جمع توالی
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عالیه
تصویر عالیه
(دخترانه)
عالی مقام، مؤنث عالی، عنوانی احترام آمیز برای زنان، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام هادی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عالیه
تصویر عالیه
مؤنث واژۀ عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم، دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی، بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
به زیور آراستن، زینت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تادیه
تصویر تادیه
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
پرویزاندن پرویزگی -1 روشن کردن پیدا کردن زدودن، تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیه
تصویر تانیه
سستی کردن، درنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیب
تصویر تالیب
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایله
تصویر تایله
تاقوت داغداغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاییه
تصویر تاییه
ببانگ خواندن، خواندن کسی را به بانگ خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادیه
تصویر تادیه
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیه
تصویر تابیه
در باب تفعیل آگاهاندن، یاد دادن، شاخچه بندی (تهمت زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیه
تصویر تاسیه
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصیه
تصویر تاصیه
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالله
تصویر تالله
سوگند بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویه
تصویر تاویه
آه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری جمع تالیف. فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان، نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف، جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید،جمع تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد، یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیل
تصویر تالیل
گوش تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلایه
تصویر تلایه
طلایه و پیشقراول و پیشرو از لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیه
تصویر تملیه
برخوردار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیه
تصویر تعلیه
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیه
تصویر تصلیه
نماز گزاری
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
زیور بستن، نشان کسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالیه
تصویر خالیه
زن بی کار و بی عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالیه
تصویر حالیه
کنونی، فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث جالی، غریبانی که از وطن خود هجرت کرده اند، اهل ذمه، جزیه ای که از اهل ذمه گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالیه
تصویر بالیه
کهنه دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
گردآوری، نوشته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
تهی سازی، تهی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره