- تالی
- پیرو، تابع
معنی تالی - جستجوی لغت در جدول جو
- تالی
- آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده، در علم منطق جزء مؤخر جملۀ شرطیه
- تالی
- از پی رونده، دنبال، دوّم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردآوری، نوشته
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
گوش تیز کردن
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری جمع تالیف. فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان، نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف، جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید،جمع تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد، یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
مقابل تصنیف، نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتاب های دیگر اقتباس کرده باشند، اثری که با این روش نوشته شده است، پیوند
عنصر فلزی، کمیاب، نرم و قابل مفتول شدن که از ترکیبات آن برای تولید سم و در شیشه سازی و تجهیزات الکترونیکی استفاده می کنند
Authorship
авторство
Urheberschaft
авторство
autorstwo
autoria
paternità
autoría
paternité
auteurschap
การเขียน
kepengarangan
تأليفٌ
מחברות
yazarlık
uandishi
রচয়িতা
تصنیف
آمدن سواران پی در پی