جدول جو
جدول جو

معنی تافته - جستجوی لغت در جدول جو

تافته
(دخترانه)
نوعی پارچه ابریشمی
تصویری از تافته
تصویر تافته
فرهنگ نامهای ایرانی
تافته
پیچیده، تاب داده، نوعی پارچۀ ابریشمی دست بافت، کنایه از افسرده، ناراحت
گداخته، تفته، حرارت دیده، تابناک
تصویری از تافته
تصویر تافته
فرهنگ فارسی عمید
تافته
نوعی پارچه ابریشمی
تصویری از تافته
تصویر تافته
فرهنگ فارسی معین
تافته
((تِ))
برافروخته، روشن شده، گداخته، گرم شده، آسیب دیده، کوفته، رنجیده، آزرده، پیچیده شده، تاب داده
تصویری از تافته
تصویر تافته
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتافته
تصویر شتافته
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافته
تصویر بافته
تابیده شده بهم پیچیده شده منسوج، پارچه، فرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافته
تصویر یافته
مکشوف، کشف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
برگردانیدن و پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دویده، دوانیده (اسب و مانندآن)، غارت شده، ریخته (خون ادرار و مانند آن)، تافته تابیده (ریسمان ابریشم)، بتاخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخته
تصویر تاخته
در حال تاختن، به سرعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
تاب دادن، پیچیدن، کنایه از نافرمانی کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافته
تصویر بافته
به هم پیچیده و تابیده شده، چیزی که از تار و پود تشکیل شده، پارچه، فرش و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافته
تصویر کافته
شکافته: (جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته)، کنده، جستجو کرده کاویده، بحث کرده مبحوث، تفتیش کرده، سوراخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافته
تصویر یافته
حاصل شده و میسر، پیدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافته
تصویر بافته
((تِ))
تابیده شده، پارچه، فرش، نبودن به پای کسی شایسته آن کس نبودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاخته
تصویر تاخته
((تِ))
دویده، غارت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
برافروختن، روشن شدن، گرم گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تافتن
تصویر تافتن
((تَ))
پیچیدن، تاب دادن، سرپیچی کردن، درخشیدن، تاب آوردن، گراییدن، روی آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافته
تصویر کافته
((تِ))
دریده، شکافته، تفحص شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یافته
تصویر یافته
((تِ))
پیدا کرده، شناخته، به دست آورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافته
تصویر کافته
ترک خورده، شکافته، برای مثال جهان ز آتش تیغ ها تافته / دل که ز بانگ یلان کافته (اسدی - ۱۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافته
تصویر یافته
دستاورد مثلاً یافته های پزشکی، قبض رسید، پیداشده، به دست آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفته
تصویر تفته
تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافه
تصویر تافه
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته
تصویر تفته
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ یا تَ))
تابیده، تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفته
تصویر تفته
((تَ تِ))
بسیار گرم شده، گداخته شده، تفتیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تافته شدن
تصویر تافته شدن
بر افروخته شدن بسبب قهر و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر تافته
تصویر پر تافته
پرتاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل تافته
تصویر دل تافته
دل نگران، داغدل
فرهنگ لغت هوشیار
برگشته برگردیده، برگردانیده، پیچیده، سوراخ کرده سفته، تحمل کرده تاب آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
برگردیده، برگشته، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتافته
تصویر ناتافته
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
((~. تِ))
برگشته، پیچیده، تاب آورده
فرهنگ فارسی معین