- تافته (دخترانه)
- نوعی پارچه ابریشمی
معنی تافته - جستجوی لغت در جدول جو
- تافته
- پیچیده، تاب داده، نوعی پارچۀ ابریشمی دست بافت، کنایه از افسرده، ناراحت
گداخته، تفته، حرارت دیده، تابناک
- تافته
- نوعی پارچه ابریشمی
- تافته ((تِ))
- برافروخته، روشن شده، گداخته، گرم شده، آسیب دیده، کوفته، رنجیده، آزرده، پیچیده شده، تاب داده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
تابیده شده بهم پیچیده شده منسوج، پارچه، فرش
مکشوف، کشف
برگردانیدن و پیچیدن
دویده، دوانیده (اسب و مانندآن)، غارت شده، ریخته (خون ادرار و مانند آن)، تافته تابیده (ریسمان ابریشم)، بتاخت
در حال تاختن، به سرعت
تاب دادن، پیچیدن، کنایه از نافرمانی کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
به هم پیچیده و تابیده شده، چیزی که از تار و پود تشکیل شده، پارچه، فرش و مانند آن ها
شکافته: (جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته)، کنده، جستجو کرده کاویده، بحث کرده مبحوث، تفتیش کرده، سوراخ کرده
حاصل شده و میسر، پیدا شده
برافروختن، روشن شدن، گرم گردیدن
ترک خورده، شکافته، برای مثال جهان ز آتش تیغ ها تافته / دل که ز بانگ یلان کافته (اسدی - ۱۱۶)
دستاورد مثلاً یافته های پزشکی، قبض رسید، پیداشده، به دست آمده
تابیده
اندک
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
بر افروخته شدن بسبب قهر و غضب
پرتاب شده
دل نگران، داغدل
برگشته برگردیده، برگردانیده، پیچیده، سوراخ کرده سفته، تحمل کرده تاب آورده
برگردیده، برگشته، پیچیده
نتابیده ناتابیده مقابل تافته