- تاطم
- خشمگینی، تار فامی شب، برهم خوردن خیزابه ها توفندگی، در دل نگاهداشتن
معنی تاطم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دردناک، اندوه
آلاچق
هم بایست
شکستگی
به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا
دردناک شدن دردیافت ویدا درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن، اندوهناکی اندوهگنی، جمع تالمات
خانه نشینی زن ترشیدن دختر در خانه زای آوران (والدین) دختر ماندگی
جولاهه کارتنک
افروخته شدن آتش، سخت خشم گرفتن، سخت گرم شدن
توبه کردن، باز ایستادن از گناه خستوییدن (اقرار اعتراف)، باز ایستادن از گناه پتتیدن (توبه کردن) باز ایستادن از گناه توبه کردن
خانه چوبی، سرا پرده
بیوه شدن، زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشد فرصت، زمان، وقت
دردمند شدن، آزرده شدن، دردناک شدن، دردمندی
آشفتگی، خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا
خودداری کردن و بازایستادن از گناه و توبه کردن
طارم، خرگاه، سراپرده، گنبد، خانۀ چوبی، نردۀ چوبی یا فلزی، چوب بستی که برای تاک درست می کنند
سیژیده (هلاک شده)
از شیر باز شده از شیر باز شده (شتر بچه و مانند آن)
خشمیدن، چسبیدن پیوستن، بند آمدن: پیشاب
کم و بغایت اندک تمام، درست، کامل
تمام، کامل