جدول جو
جدول جو

معنی تازش - جستجوی لغت در جدول جو

تازش
حمله، هجوم، تجاوز
تصویری از تازش
تصویر تازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تازش
تاختن تک و بوی کردن
تصویری از تازش
تصویر تازش
فرهنگ لغت هوشیار
تازش
تاخت و تاز، اسب دوانیدن، اسب تاختن، حمله، هجوم
تصویری از تازش
تصویر تازش
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازه
تصویر تازه
جدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازش
تصویر سازش
مصالحه، صلح، انطباق، تبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یازش
تصویر یازش
اراده، قصد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازش
تصویر سازش
سازگاری، خوشرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابش
تصویر تابش
تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازی
تصویر تازی
کسی که در عربستان میماند، عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه
تصویر تازه
نو باشد، مقابل کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازک
تصویر تازک
تازیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازق
تصویر تازق
تنگ شدن سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازف
تصویر تازف
کوتاه شدن و نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازی
تصویر تازی
عرب، عربی، اسبی از نژاد عربی
نوعی سگ شکاری بسیار دونده و تیزرو با بدن لاغر و پاهای دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابش
تصویر تابش
تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یازش
تصویر یازش
قصد، آهنگ
رشد، بالیدگی، روییدگی، نشو، وخش، نشو و نما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازش
تصویر سازش
سازگاری، سازواری، سازندگی، هماهنگی، توافق، موافقت، صلح، آشتی
سازش دادن: آشتی دادن، صلح دادن، هماهنگ ساختن
سازش کردن: با کسی صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه
تصویر تازه
مقابل کهنه، نو، جدید، مقابل پژمرده، کنایه از شاداب، باطراوت، اخیراً، کنایه از بارونق، باجلوه، کنایه از خرم، خوش، شادمان
تازه به تازه: چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید، نوبه نو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازش
تصویر نازش
استغنای معشوق، کرشمه کردن عشوه گری، فخرتفاخر: (درهمه قریش کسی رافرزندی چون عماره نیست... ما را و ترا و همه قریش را بدو نازش است)، موجب فخر مفخر: همان ناموررستم پیلتن ستون کیان نازش انجمن. (شا)، تکبر بزرگ منشی، نعمت رفاه، نوازش ملاطفت تسلی: ستمدیده را اوست فریاد رس منازید با نازش او بکس. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
قصد آهنگ: نه دراز ودراز یازش او اهل خصم را کند کوتاه. (ابوالفرج رونی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازش
تصویر پازش
((زِ))
وجین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابش
تصویر تابش
((بِ))
روشنی، فروغ، درخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازی
تصویر تازی
سگ شکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازی
تصویر تازی
عرب، عربی، زبان عربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه
تصویر تازه
((زِ))
نو، جدید، مجازاً خرم، شاداب، بدیع، اخیر، اخیراً
تازه به دوران رسیده: کنایه از کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده، ندید بدید، نوکیسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأزش
تصویر تأزش
((زِ))
تاختن، یورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازش
تصویر سازش
((زِ))
توافق، سازگاری، صلح، خوش رفتاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازش
تصویر نازش
((زِ))
استغنای معشوق، کرشمه کردن، عشوه گری، فخر، تفاخر، موجب فخر، مفخر، تکبر، بزرگ منشی، نعمت، رفاه، نوازش، ملاطفت، تسلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یازش
تصویر یازش
((زِ))
قصد، آهنگ، نمو، بالیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازش
تصویر نازش
فخر، افتخار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه
تصویر تازه
Fresh, Freshly, Newly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تابش
تصویر تابش
Luminescence, Radiance, Radiation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
свежий , свежо , недавно
دیکشنری فارسی به روسی
светимость , сияние , радиация
دیکشنری فارسی به روسی