معنی تازه تازه((زِ)) نو، جدید، مجازاً خرم، شاداب، بدیع، اخیر، اخیراً تازه به دوران رسیده: کنایه از کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده، ندید بدید، نوکیسه تصویر تازه فرهنگ فارسی معین
تازه تازه مقابلِ کهنه، نو، جدید، مقابلِ پژمرده، کنایه از شاداب، باطراوت، اخیراً، کنایه از بارونق، باجلوه، کنایه از خرم، خوش، شادمانتازه به تازه: چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید، نوبه نو فرهنگ فارسی عمید