جدول جو
جدول جو

معنی تارص - جستجوی لغت در جدول جو

تارص
(رِ)
استوار: فرس تارص، اسب استوارخلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارح
تصویر تارح
(پسرانه)
نام پدر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارا
تصویر تارا
(دخترانه)
ستاره، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارخ
تصویر تارخ
(پسرانه)
نام پدر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارک
تصویر تارک
فرق سر، میان سر، برای مثال چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی - ۲/۴۱۹)، دیده بر تارک سنان دیدن / خوش تر از روی دشمنان دیدن (سعدی - ۱۴۱)کنایه از اوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارک
تصویر تارک
ترک کننده، رها کننده
تارک دنیا: کسی که دنیا را ترک کند و گوشه نشین شود، زاهد، پارسا
تارک صلات: تارک الصلوه کسی که نماز را ترک کند، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاره
تصویر تاره
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تانه، تان
فرق سر، میان سر، تارک
تاریک
تارم، خرگاه، سراپرده، گنبد، خانۀ چوبی، نردۀ چوبی یا فلزی، چوب بستی که برای تاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارم
تصویر تارم
طارم، خرگاه، سراپرده، گنبد، خانۀ چوبی، نردۀ چوبی یا فلزی، چوب بستی که برای تاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارت
تصویر تارت
هنگام، دفعه، مره، یک بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاره
تصویر تاره
تیره و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
خانه چوبی، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارص
تصویر قارص
پشه خاکی، خر زهره کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارص
تصویر خارص
دروغگو، کاذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصص
تصویر تاصص
مجتمع گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرص
تصویر تخرص
دورغ گرفتن، افترا کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارا
تصویر تارا
ستاره کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارت
تصویر تارت
یکباره، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارس
تصویر تارس
مرد با سپر سپر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارض
تصویر تارض
درنگیدن، به زمین چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاره
تصویر تاره
دفعه، مرتبه، مره، جمع تارات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارک
تصویر تارک
((رَ))
فرق سر، میان سر آدمی، کلاهخود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارک
تصویر تارک
((رِ))
رهاکننده، ترک کننده
تارک دنیا: آن که از دنیا روی برگرداند، زاهد، پارسا
تارک صلاه: آن که نماز نگزارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارم
تصویر تارم
((رَ یا رُ))
خانه چوبین، چوب بست که برای انگور و دیگر گیاهان رونده درست کنند، تاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاره
تصویر تاره
((رِ یا رَ))
خانه چوبین، چوب بست که برای انگور و دیگر گیاهان رونده درست کنند، تارم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارا
تصویر تارا
ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاره
تصویر تاره
((رِ یا رَ))
تار، تاریک، تاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاری
تصویر تاری
تیره، تار، پلید، ناپاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاری
تصویر تاری
کژی، نادرستی، گمراهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاری
تصویر تاری
خدا
فرهنگ فارسی معین
آبی که از درخت تار حاصل کنند و آن شربتی باشد که نشأه باده در سر آورد، درخت تار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارس
تصویر تارس
((رِ))
مرد با سپر، سپردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارم
تصویر تارم
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره