جدول جو
جدول جو

معنی تاجماه - جستجوی لغت در جدول جو

تاجماه
نامی از نامهای زنان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاج ماه
تصویر تاج ماه
(دخترانه)
آنکه چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تایماز
تصویر تایماز
(پسرانه)
بی نظیر، بی همتا، خطاناپذیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند، مترجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجگاه
تصویر باجگاه
جای گرفتن باج، محل وصول عوارض، محل وصول عوارض گمرکی، باجگاه، باژگاه، باج خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
مانند تاجران، به روش بازرگانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاجامه
تصویر پاجامه
زیرجامه، پیژامه، شلوار، تنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
تاج مانند، هر چیز شبیه تاج
فرهنگ فارسی عمید
گمرک خانه، راهدارخانه، رصدگاه، رجوع به رصدگاه شود: ... اینک رفتم بسر تاریخ سلطان مسعود رضی اﷲعنه پس از فروگرفتن امیر یوسف و فرستادن سوی قلعت سکاوند دیگر روز از بلخ برداشت و بکشید و بباجگاه رسید، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد در 67هزارگزی خاور بافق و 9هزارگزی خاور راه کوشک به خبرستان. کوهستانی، سرد معتدل. سکنۀآن 38 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی کرباس بافی و گیوه چینی. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز در 38هزارگزی شمال شیراز، کنار شوسۀ شیراز باصفهان، سکنۀ آن 38 تن است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام محلی کنار راه کازرون به بهبهان میان نوبندگان و فهلیان در 66650گزی کازرون
لغت نامه دهخدا
(جَمْ ما)
عمر بن عبدالله بن ابراهیم باجمال. یکی از فقهای شجاع صوفیه از مردم شبام به یمن. او راست: ’تحفهالزاهد و غنیهالعابد’ و ’نوازع القلوب الی لقاء المحبوب’ در حدیث و ’الکتاب الجامع’ در حدیث که ناقص مانده است. آل باجمال قبیله ای مشهور به حضرموت هستند و حکام شهر بوربوده اند و سپس آل بانجار حکومت از ایشان بستدند و ایشان بشهر شبام منتقل شدند. نسبت ایشان به کنده میرسد. (از السناالباهر خطی از الاعلام زرکلی ج 2 ص 717)
لغت نامه دهخدا
دریانورد هلندی که بسال 1603 میلادی در ’لوت ژگاس’ متولد شد و تاسمانی و زلند جدید را به سال 1642 میلادی کشف کرد و در سال 1659 درگذشت، جزیره تاسمانی ابتداء بنام عموی تاسمان ’وان دیمن’ نامیده شد ولی بعدها بنام کاشف آن موسوم گردید، رجوع به ’تاسمانی’ و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
یکی از پنج تن سران تاتار بود، وی و تاینال در جنگ باجلال الدین خوارزمشاه بسال 625 هجری قمری مهتر ایشان بودند، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 122 و تاینال شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
نوعی توتون چپق. قسمی توتون
لغت نامه دهخدا
آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند، (آنندراج)، نظیر، تخت گاه، تخت، سریر، جای جلوس پادشاه:
بسر خیلی فتنه بر بست موی
سوی تاجگاه تو آورد روی،
نظامی،
همایون کن تاج و گاه و سریر
فرود آمد از تاجگاه و سریر،
نظامی،
بتربت سپردند از تاجگاه
نه جای نشست است آماجگاه،
سعدی (بوستان)،
رجوع به تاجگه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحجمات
تصویر تحجمات
جمع تحجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجگاه
تصویر باجگاه
رصد گاه، گمرکخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجمان
تصویر تاجمان
نوعی توتون چپق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجگاه
تصویر تاجگاه
جای جلوس پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید، مترجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابماه
تصویر پابماه
آبستنی که زادن او نزدیک شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
زیر جامه تنبان، شلوار پاشامه. توضیح پیژاما در انگلیسی از این کلمه ماخوذ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج ده
تصویر تاج ده
پادشاهی ده، ارجمند کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجدار
تصویر تاجدار
پادشاه داری تاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
مانند بازرگانان و تاجران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
مانند تاج، گوهر یا چیزی دیگر که در خور تاج باشد، گرانبها قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالماه
تصویر سالماه
سال ماه سالمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجمات
تصویر تهاجمات
جمع تهاجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجمات
تصویر تراجمات
جمع تراجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاجامه
تصویر پاجامه
((مِ))
زیرشلواری، تنبان، شلوار راحتی که در خانه به پا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاجدار
تصویر تاجدار
دارنده تاج، نگاه دارنده افسر، پادشاه، سلطان، بزرگ، سرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
((تَ جُ))
مترجم، گزارنده، بازگو کننده، بیان کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
ترزبان
فرهنگ واژه فارسی سره
نامی بومی برای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی